میان کوچه ها رفتی به هر بیگانه شک کردم

میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم
به رفت و آمد مشکوک صاحب خانه شک کردم

چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی آید ؟
تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم

درون باغ وقتی که به آن پروانه خندیدی
نمی دانم چه شد حتی به ان پروانه شک کردم

تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد
به رخت اویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم

هم اینکه رو بروی آینه رفتی و برگشتی
به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم

تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی
من مجنون زنجیری ، من دیوانه شک کردم
دیدگاه ها (۲)

می شود یادی کنم از تو شبی با خاطرت؟با دوبیتی های ناب ِ نابِ ...

تماشا می کنی و من دلم از دور می لرزدسرم بر دار می رقصد ، لبم...

رفتی و با رفتنت این دل پریشان است هنوز مثل مرغ بی پرو بالی ک...

تو را در خواب میبینم ، امان از دسـتِ بینایــیبه کوری مبتلا گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط