نگاه اول 💖🌔
نگاه اول 💖🌔
پارت ⁴⁷
ارسلان، دیانا رو بردم ط وان خودم رفتم حموم کرد امد لباس هاشو پوشید امد بغلم خوابیدیم
........ صبح........
دیانا، بیدار شدم دیدم ارسلان خوابه رفتم از تخت پایین بعد از اتاق رفتم بیرون صبحونه رو اماده کردم رفتم بالا ط اتاق رو تخت نسشتم با گوشی ور میرفتم
ارسلان، بیدار شدم دیدم دیانا نسشته داره با گوشبش ور میره
سلام فسقلی من
دیانا، فسقلی نیستم
برو صبحونه بخوریمم
ارسلان، برا من هستی
چشم
رفتم سرویس امدم
دیانا بریم
دیانا، ارسلااننن گوشیم شارژ نداره گوشیتو بده بازی کنم (بغض)
ارسلان، اوک بیا کوچولو من
دیانا، آخجون
ارسلان، دروت بگردم من
بیا بریم
دیانا، نمیام
ارسلان، بلند کردمش بردم پایین و صبحونه لقمه میکردم میدادم دهنش میخورد
گوشی رو بزار کار ی لحظه ـ
دیانا، نوخام(بغض)
ارسلان، اوفف اوک
........... ⁷ماه بعد..........
پارت ⁴⁷
ارسلان، دیانا رو بردم ط وان خودم رفتم حموم کرد امد لباس هاشو پوشید امد بغلم خوابیدیم
........ صبح........
دیانا، بیدار شدم دیدم ارسلان خوابه رفتم از تخت پایین بعد از اتاق رفتم بیرون صبحونه رو اماده کردم رفتم بالا ط اتاق رو تخت نسشتم با گوشی ور میرفتم
ارسلان، بیدار شدم دیدم دیانا نسشته داره با گوشبش ور میره
سلام فسقلی من
دیانا، فسقلی نیستم
برو صبحونه بخوریمم
ارسلان، برا من هستی
چشم
رفتم سرویس امدم
دیانا بریم
دیانا، ارسلااننن گوشیم شارژ نداره گوشیتو بده بازی کنم (بغض)
ارسلان، اوک بیا کوچولو من
دیانا، آخجون
ارسلان، دروت بگردم من
بیا بریم
دیانا، نمیام
ارسلان، بلند کردمش بردم پایین و صبحونه لقمه میکردم میدادم دهنش میخورد
گوشی رو بزار کار ی لحظه ـ
دیانا، نوخام(بغض)
ارسلان، اوفف اوک
........... ⁷ماه بعد..........
۳.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.