چند پارتی خون اشام جئون
چند پارتی خون اشام جئون
پارت ۳
__________________________
"ویو جونگکوک"
بعد از حرف های بابام پا شدم و ا/ت رو براید بغل کردم بردم گذاشتمش تو ماشین و راه افتادم توی راه همش فک میکردم ا/ت اگه پاشه چجوری میشه حالش بد میشه یا خوب نمیدونم بردمش توی خونه خودم گذاشتمش رو تخت و یه کتاب برداشتم کنارش دراز کشیدم خوابیدم که یهو یه صدایی اومد ا/ت بود بیدار شده بود
_اخ سرم چقدر درد میکنه
+خوبی
_تو اینجا چیکار میکنی
+خوب اتاق خودمه
_چی
+اوردمت خونه خودم
_من میخوام برم خونه خودم
+تو هیجا نمیری میمونی پیش من حال خوبی نداری
_اصلا چه اتفاقی افتاد
+هیچی خون خوردی بیهوش شدی
_چرا اونوقت
+چونکه وقتی کسی یه رگ خوناشامی داشته باشه و خون بخوره خون اشام میشه و این باعث میشه حالش بد بشه
_واو ینی من الان خون اشامم(ذوق)
+اره ولی خیلی باید مواظب خودت باشی(خنده)
(فلش بک به پنج سال بعد)
"ویو تو شرکت"
_رئیس جئون یه اقایی اومدن با شما کار دارن
+بگو بیاد داخل
_چشم
_اقای پارک لطفا بفرمایید
پارک: ممنونم
(دو ساعت بعد)
پارک:ببخشید خانم جوان اسم شما چیه
_ا/ت هستم
پارک:واو چه اسم زیبایی(یه کاغذ از جیبش در اورد)بفرمایید(و میره)
_از سنش هم خجالت نمیکشه داره به من شماره میده
"ویو جونگکوک"
بعد از رفتن اقای پارک میخواستم ا/ت رو صدا بزنم که دیدم داره با اقای پارک حرف میزنه مرتیکه خجالت نمیکشه شماره داد به ا/ت خون جلو چشمام رو گرفته بود من واقعا توی این پنج سال عاشق ا/ت شدم ولی اگه اون عاشق من نشه واقعا برام بد میشه چونکه یه خون اشام توی زندگیش فقط عاشق یه نفر میشه ولی هنوز عصبانیم صداش زدم
+منشی کیم(عصبانی با داد)
_بله رئیس(در رو باز کرد)
+درو ببند قفل کن اون پرده هم بکش بیا اینجا(عصبانی)
_چشم(اون کارارو انجام داد)
_بله بفرمایید
+اون مرتیکه پارک چی بهت داد(عصبانی)
_هیچی
+ا/ت به من دروغ نگو خوت هم میدونی بدم میاد
_یه کارت داد
+کارت رو بده به من ببینم
_بیا
+پس کارت داده این کارته یا شماره(داد)
_(بغض)
+ا/ت سرتو بگیر بالا
_نمیتونم(بغض)
+بگیر بالا
_(بغض)
+ببینمت چرا بغض کردی(سر ا/ت رو گرفت بالا)
_هیچی نیست(بغض)
+بزا باهات رو راست باشم اول بیا بشین
_بگو(بغض)
+ا/ت من عاشقت شدم خیلی وقته
_(شک)
+بهت وقت میدم فکر کنی لازم نیست الان جوابم رو بدی
_واقعا دوسم داری
+اره حاضرم بخواطرت جونمم بدم
_منم دوست دارم(جونگکوک رو بغل کرد)
خوب این دوتا باهم ازدواج کردن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
(داستان ما به سر رسید ارمی به بی تی اس نرسید😂🥰)
پارت ۳
__________________________
"ویو جونگکوک"
بعد از حرف های بابام پا شدم و ا/ت رو براید بغل کردم بردم گذاشتمش تو ماشین و راه افتادم توی راه همش فک میکردم ا/ت اگه پاشه چجوری میشه حالش بد میشه یا خوب نمیدونم بردمش توی خونه خودم گذاشتمش رو تخت و یه کتاب برداشتم کنارش دراز کشیدم خوابیدم که یهو یه صدایی اومد ا/ت بود بیدار شده بود
_اخ سرم چقدر درد میکنه
+خوبی
_تو اینجا چیکار میکنی
+خوب اتاق خودمه
_چی
+اوردمت خونه خودم
_من میخوام برم خونه خودم
+تو هیجا نمیری میمونی پیش من حال خوبی نداری
_اصلا چه اتفاقی افتاد
+هیچی خون خوردی بیهوش شدی
_چرا اونوقت
+چونکه وقتی کسی یه رگ خوناشامی داشته باشه و خون بخوره خون اشام میشه و این باعث میشه حالش بد بشه
_واو ینی من الان خون اشامم(ذوق)
+اره ولی خیلی باید مواظب خودت باشی(خنده)
(فلش بک به پنج سال بعد)
"ویو تو شرکت"
_رئیس جئون یه اقایی اومدن با شما کار دارن
+بگو بیاد داخل
_چشم
_اقای پارک لطفا بفرمایید
پارک: ممنونم
(دو ساعت بعد)
پارک:ببخشید خانم جوان اسم شما چیه
_ا/ت هستم
پارک:واو چه اسم زیبایی(یه کاغذ از جیبش در اورد)بفرمایید(و میره)
_از سنش هم خجالت نمیکشه داره به من شماره میده
"ویو جونگکوک"
بعد از رفتن اقای پارک میخواستم ا/ت رو صدا بزنم که دیدم داره با اقای پارک حرف میزنه مرتیکه خجالت نمیکشه شماره داد به ا/ت خون جلو چشمام رو گرفته بود من واقعا توی این پنج سال عاشق ا/ت شدم ولی اگه اون عاشق من نشه واقعا برام بد میشه چونکه یه خون اشام توی زندگیش فقط عاشق یه نفر میشه ولی هنوز عصبانیم صداش زدم
+منشی کیم(عصبانی با داد)
_بله رئیس(در رو باز کرد)
+درو ببند قفل کن اون پرده هم بکش بیا اینجا(عصبانی)
_چشم(اون کارارو انجام داد)
_بله بفرمایید
+اون مرتیکه پارک چی بهت داد(عصبانی)
_هیچی
+ا/ت به من دروغ نگو خوت هم میدونی بدم میاد
_یه کارت داد
+کارت رو بده به من ببینم
_بیا
+پس کارت داده این کارته یا شماره(داد)
_(بغض)
+ا/ت سرتو بگیر بالا
_نمیتونم(بغض)
+بگیر بالا
_(بغض)
+ببینمت چرا بغض کردی(سر ا/ت رو گرفت بالا)
_هیچی نیست(بغض)
+بزا باهات رو راست باشم اول بیا بشین
_بگو(بغض)
+ا/ت من عاشقت شدم خیلی وقته
_(شک)
+بهت وقت میدم فکر کنی لازم نیست الان جوابم رو بدی
_واقعا دوسم داری
+اره حاضرم بخواطرت جونمم بدم
_منم دوست دارم(جونگکوک رو بغل کرد)
خوب این دوتا باهم ازدواج کردن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
(داستان ما به سر رسید ارمی به بی تی اس نرسید😂🥰)
- ۸.۲k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط