black flower(p,173)

black flower(p,173)

تهیونگ نفسش رو به بیرون فوت کرد.

تهیونگ: باشه اما خودم می خرم و پولش رو میدم.

دنیل خندید و تهیونگ رو نادیده گرفت.

دنیل به بارمن اشاره کرد و دو تا آبجو سفارش داد.

تهیونگ نمی دونست چرا دنیل براش آبجو سفارش داده و فکری هم در موردش نمی کرد.

اون رو به سختی میشناخت اما واقعا پسر خوب و صمیمیی به نظر می رسید و این چند دقیقه ی که کنار هم گذرونده بودند هیچ حرکت اشتباهی انجام نداده بود با این حال احساس خوبی در موردش نداشت....

تهیونگ دستش رو زیر چونش گذاشت و نگاهش رو تو کلاب چرخوند.

رقص نور و چراغ های رنگارنگی که چشمک می زدند،
مردم مشغول نوشیدن رقصیدن و .... بودند

دنیل: بیا... آبجوت.....

دنیل با یک نیشخند گفت و بطری آبجو رو به دست امگای مو نقره ای داد.

تهیونگ تشکر کرد.

و دهنه ی بطری رو به لبای صورتیش چسبوند و دهنش رو از مایع داخلش پر کرد.

البته هیچ چیز نمی تونست با شامپاینی که خونه ی آقای هان خورده بود رقابت کنه و اون رو شکست بده با این حالش مزه اش قابل قبول بود.

تهیونگ آبجوی داخل دهنش رو قورت داد و نصف بطری رو به سرعت خالی کرد.

احساس عجیبی می کرد.

سرش گیج می رفت و بدنش شل شده بود. احساس می کرد.....
دیدگاه ها (۵۰)

black flower(p,174)

black flower(p,175)

black flower(p,172)

black flower(p,171)

black flower(p,238)

black flower(p,290)

black flower(p,263)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط