black flower(p,174)
black flower(p,174)
احساس میکرد سرش داره منفجر میشه .
تهیونگ بطری آبجوش رو روی پیشخوان گذاشت.
چشماش رو بست و دستش رو تکیه ی سر سنگین شده ش کرد
خسته و خوابالود شده بود......
و احساس می کرد یک وزنه ی یک تنی به بدنش وصل شده.....
لعنت بهش یک چیزی درست نبود.
اون قبلا هم مست شده بود ....
اما هرگز همچین اتفاقی براش نیفتاده بود و بدنش اینطوری واکنش نشون نداده بود.
ونیل: اوه تهیونگ اتفاقی افتاده؟
حالت خوبه؟
دنیل با نگرانی پرسید.
تهیونگ: خوبم؟ نه... نیستم.....
تهیونگ نفس نفس زنان با صدای ضعیفی گفت و ناله ای کرد.
چه مرگش شده بود؟
حالش اصلا خوب نبود.
تهیونگ از روی صندلی پایین اومد.
و سعی کرد با وجود حال بدش تعادلش حفظ کنه و بایسته اما تلو تلو خورد و بدنش نتونست وزنشو تحمل کنه و روی زمین افتاد.
احساس میکرد سرش داره منفجر میشه .
تهیونگ بطری آبجوش رو روی پیشخوان گذاشت.
چشماش رو بست و دستش رو تکیه ی سر سنگین شده ش کرد
خسته و خوابالود شده بود......
و احساس می کرد یک وزنه ی یک تنی به بدنش وصل شده.....
لعنت بهش یک چیزی درست نبود.
اون قبلا هم مست شده بود ....
اما هرگز همچین اتفاقی براش نیفتاده بود و بدنش اینطوری واکنش نشون نداده بود.
ونیل: اوه تهیونگ اتفاقی افتاده؟
حالت خوبه؟
دنیل با نگرانی پرسید.
تهیونگ: خوبم؟ نه... نیستم.....
تهیونگ نفس نفس زنان با صدای ضعیفی گفت و ناله ای کرد.
چه مرگش شده بود؟
حالش اصلا خوب نبود.
تهیونگ از روی صندلی پایین اومد.
و سعی کرد با وجود حال بدش تعادلش حفظ کنه و بایسته اما تلو تلو خورد و بدنش نتونست وزنشو تحمل کنه و روی زمین افتاد.
- ۶.۹k
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط