« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »
« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »
#PART_2
❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
بعد ازچند ثانیه، با قدم های کوتاهی اومد سمتم، بدون اینکه حتی یه لحظه نگاهاش رو از چشمام برداره.
تا رسید بهم، همون طور که خیره به چشمام بود محکم بغلم کرد.
هنوز توی بهت این حرکت ناگهانیش بودم که نفس عمیقی کشید وبین نفس نفس زدن هاش گفت:
-نمیدونی چقدر فوق العاده شدی دلارامم...
نمیدونی، به چشام بابت دیدن این تندیس حسودی میکنم.
آهی کشیدم، هیچ حسی از شنیدن حرفاش نداشتم.
چرا...به جز حس نفرت وانزجار.
ازم جداشد و دسته گــل رز سرخ آتشینی رو به دستم داد.
و من، یادم اومد چقدر گل رز سرخ دوست داشتم.
پس از چند لحظه، از آرایشگاه خارج شدیم، که به پلهها رسیدیم.
دستش رو سمتم دراز کرد تا دستم رو بگیره که بیاعتنا بهش اولین پله رو پایین رفتم.
کلافه، نفس عمیقی کشید و دستش رو پشت گردنش کشید.
درعوض، دستش رو دوطرفم باز گرفته بود تا از افتادن احتمالیم خودداری کنه.
❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
• [ @fatooom_000]•
#PART_2
❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
بعد ازچند ثانیه، با قدم های کوتاهی اومد سمتم، بدون اینکه حتی یه لحظه نگاهاش رو از چشمام برداره.
تا رسید بهم، همون طور که خیره به چشمام بود محکم بغلم کرد.
هنوز توی بهت این حرکت ناگهانیش بودم که نفس عمیقی کشید وبین نفس نفس زدن هاش گفت:
-نمیدونی چقدر فوق العاده شدی دلارامم...
نمیدونی، به چشام بابت دیدن این تندیس حسودی میکنم.
آهی کشیدم، هیچ حسی از شنیدن حرفاش نداشتم.
چرا...به جز حس نفرت وانزجار.
ازم جداشد و دسته گــل رز سرخ آتشینی رو به دستم داد.
و من، یادم اومد چقدر گل رز سرخ دوست داشتم.
پس از چند لحظه، از آرایشگاه خارج شدیم، که به پلهها رسیدیم.
دستش رو سمتم دراز کرد تا دستم رو بگیره که بیاعتنا بهش اولین پله رو پایین رفتم.
کلافه، نفس عمیقی کشید و دستش رو پشت گردنش کشید.
درعوض، دستش رو دوطرفم باز گرفته بود تا از افتادن احتمالیم خودداری کنه.
❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
• [ @fatooom_000]•
۱.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.