Dizziness

❄️Dizziness❄️
P1
ویو جونگ سون
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ، هنوز بخاطر کابوسی که دیشب دیدم ضربان قلبم بالا بود . رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و سمت آشپزخونه رفتم . داشتم صبحونه درست می کردم که گوشیم زنگ خورد . چک کردم ، پدربزرگ بود . یعنی چیکارم داره؟
علامت جونگ سون + / علامت پدربزرگ ~
+ سلام پدر بزرگ خوبین؟
~ سلام دخترم ، ممنون . اگر کار مهمی نداری امروز بیا عمارت خانوادگی مون .
+ باشه ، ولی میتونم بپرسم چرا؟!
~ بیا ، خودت میفهمی . . . .
تماس قطع میشه
خداکنه اون جونگکوک عوضی اونجا نباشه ، از بچگی هم مشکل داشتیم ، یعنی اگه غرور یه آدم بود صد درصد اون جئون جونگکوک بود !
رفتم توی اتاقم آماده شدم ، یه لباس ساده پوشیدم و یه آرایش کمرنگ کردمو رفتم سمت پارکینگ . . .
+ بادیگارد لی ، ممکنه یکی از ماشینا رو آماده کنین؟
لی : حتما خانم . . . . .
و کم کم به سمت عمارت راه افتادم . . . . . .
ویو جونگکوک
امروز پدر بزرگ منو بابارو به عمارت دعوت کرده . خداکنه مربوط به اون دختره ی پر رو نباشه ، درهر حال حس خوبی بهش ندارم .
جونگ سون به عمارت خانوادگی جئون میرسه . . . . .
ویو جونگ سون
سمت در بزرگ عمارت رفتم و زنگ زدم ، خیلی طول نکشید که آجوما در رو برام باز کرد . . . . . .
آجوما : خیلی خوش اومدید خانم !
+ ممنون آجوما !
آجوما : پدر بزرگتون گفتن که وقتی اومدید به سالن اصلی برید ، اونجا منتظرتونن .
+ خیلی ممنون !
قدم زنان سمت سالن رفتم که با پدربزرگم که روی مبل نشسته بود مواجه شدم . . .
+ سلام پدر بزرگ !
با لبخند سمتش رفتم و آروم بوسه ای روی انگشتر یاقوتش زدم . با اشاره ی دستش روی مبل روبه‌رو اش نشستم .
+ نمیخواین بگین واسه ی چی گفتین بیام؟
~ صبر کن مهمون های دیگه هم بیان بعد .
سری تکون دادم ولی جا خوردم . مهمون های دیگه؟
پنج دقیقه ای گذشت که صدای زنگ در توی کل عمارت پیچید . خیلی کنجکاوم بدونم که مهمونا کین .
لحظه ای بعد ، پسر عموی مغرورم از قاب در عمارت وارد شد و به همراه عموم به سمت ما اومدن .
با اینکه خیلی ازش بدم میاد ولی طی این چند سال خیلی خوش قیافه تر و خوشتیپ تر شده.
خیلی مودبانه دستم رو جلو بردم و سلام کردم .
علامت جونگکوک _
+ سلام جونگکوک خوش اومدی .
_ سلام ، ممنون .
~ بشین پسرم ، جونگهیون ، از اونجایی که قضیه رو کامل میدونی لطفا برو بیرون تا به بچه ها بگم .
_ تو میدونی چرا امروز اومدیم این خراب شده؟؟
+ هرچی هست مربوط به ماعه .
~ بچه ها ، من دیگه پیر شدم و امیدی بهم نیست . الان هم از شما دونفر میخوام که باهم ازدواج کنید و برام یه وارث بیارید تا بعد از شما اون جا پای جئون هارو سفت کنه . . .
+ _ چیییییییی؟!

شرط‌ها :

لایک : ۶
کامنت : ۶
دیدگاه ها (۹)

❄️Dizziness❄️P2+ _ چیییییییی؟!~ همین که گفتم ، حق مخالفت هم ...

❄️Dizziness❄️P3ویو جونگ سون + پس چرا موتوریه نمیاددد؟_ صبر ک...

❄️Dizziness❄️جئون جونگ سون ، تنها دختر جئون جونگ مین ، پسر ب...

خداوکیلی این چی داره که حذف شده‌؟؟؟

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

Part²

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط