Dizziness

❄️Dizziness❄️
P3
ویو جونگ سون
+ پس چرا موتوریه نمیاددد؟
_ صبر کردن بلد نیستی؟
+ هعی !
دینگ دینگ دینگ ( صدای زنگ در🤣 )
+ آخجوننننن !
_ جوری میگی آخجون انگار تاحالا غذا نخوردی .
+ گشنمه خو
دوتایی دست رو دستگیره در میزارن
+ تو باز کن
_ نه تو .
+ باشه
پیک موتوری : بفرمایید ، اینم سفارشتون !
+ میشه بگید چه چیز هایی هست که من حساب کنم؟؟
پیک موتوری : البته ، برنج و خورش مخصوص به همراه کیمچی البته به صورت زوجی .
+ خب زوجی یعنی چی؟
پیک موتوری : خب ، راستش ، یعنی که . . . . عاممم باید کل غذا رو . . . .
_ غذا رو چی؟
پیک موتوری : یعنی از اونجایی که زوجیه و کلا یه قاشق و چنگال داره باید . . . . فکر کنم خودتون فهمیدین ، در هر صورت زوج قشنگی هستین . بفرمایید سفارشتون .
ویو کوک
با پیک موتوریه تصفیه حساب کردیم و برگشتیم تو .
+ زوج ؟ عجب چرت و پرتی
_ یعنی باید دهنی بخوریم؟
+ شوخیت گرفته ؟ معلومه که نه . اینجا قاشق چنگال های دیگه ای هم هست .
جونگ سون سمت کابینت ها میره .
+ چییییی؟ مگه میشه خونه به این بزرگی قاشق چنگال نداشته باشه؟؟!؟
_ وای ، پس یه امشب رو باید تحمل کنیم
+ وایسا ببینم ، اصلا تو چرا ست زوجی سفارش دادی؟؟؟
_ خب ندیدم پایینش چی نوشته .
+ وای خدا !
_ بشینیم بخوریم
+ باشه
_ یعنی الان باید غذا بزارم دهنت؟
+ چاره ی دیگه ای نداریم ، فقط به جنب میخوام زودتر تموم شه
کوک قاشق رو از غذا پر کرد ، اولینیش رو داد به جونگ سون . . .
_ یکم بیا جلوتر
+ وای
آروم قاشق رو داخل دهن جونگ سون گذاشت . برای چند لحظه نگاهاشون بهم گره خورد ، اما خیلی طول نکشید . . .
که جونگ سون شروع به سرفه کرد .
+ اوهوم ، اوهوم اوهوم
_ چیشد ؟ چرا پرید گلوت؟؟؟
جونگ سون به آب اشاره می کنه . جونگکوک سریع براش آب میریزه .
_ بیا اینو بخور .
+ آخیششش .
_ چت شد یهو؟
+ یه نفر داشت عین گاو نگام می کرد بخاطر همین .
_ جونگ سون ، تاحالا کسی بهت گفته خیلی خوشگلی؟
جونگ سون شوکه میشه ولی کم نمیاره .
+ خب ، آره خب . خیلی زیاد
_ آها !
+ چرا پرسیدی؟
_ فقط خواستم آگاهت کنم که دروغ سیزده بوده .
+ خیلی عوضی ای جئون !
و بعدش با همون روال قبلی غذا رو تموم کردن و رفتن روی کاناپه نشستن. بارون شروع به باریدن کرده بود ، داشتن فیلم میدین که یهو رعد و برق شدیدی باعث قطعی برق شد .
جونگ سون ناخداگاه بخاطر صدای بلند رعد و برق و تاریکی بغل کوک پرید .
جونگکوک شوکه گفت :
_ چیشد کوچولو ؟ از تاریکی میترسی؟؟
جونگ سون که تازه فهمیده بود چیکار کرده خودشو جمع کرد و گفت :
+ نه ، معلومه که نه . فقط یه لحظه شوک شدم .
_ خیلی خب ، حالا که برق نیس بهتره بریم بخوابیم .
+ اوهوم .
یواش یواش سمت اتاقشون رفتن . جونگکوک خواست در اتاقشو باز کنه ولی شنیدن صدای آروم جونگ سون منصرفش کرد :
.
.
.
.
.
ادامه دارد . . . . .
دیدگاه ها (۰)

ادامه ی پارت ۳❄_جونگکوک ، عام ، چیزه ، یه خواهشی ازت دارم ._...

۲۰۲ تایی شدنمون مبارککک🎉🎉🎉

❄️Dizziness❄️P2+ _ چیییییییی؟!~ همین که گفتم ، حق مخالفت هم ...

❄️Dizziness❄️P1ویو جونگ سون صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شد...

black flower(p,238)

چند شاتی

چند شاتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط