عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳

رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و منتظر موندم
(صدای در زدن)
ا.ت : بیا تو
.... : خانم یه چند تا برگه هست که باید امضاء کنین
ا.ت : راجبه ؟
.... : یه رضایت نامه ست برای اینکه رضایت بدین میرین به اونجا
ا.ت : آها خیلی خب
شروع کردم به یکی یکی امضاء کردن برگه ها که
.... : خانم ۵ دیقه دیگه بیاین به سالن جلسه
ا.ت : جلسه ؟
.... : بله یه جلسه ی کوچیک داریم که باید شرکت کنین
ا.ت : خیلی خب...بیا اینم برگه ها
.... : ممنونم
بعد تعظیم کردو رفت بیرون
۵ دیقه بعد
پا شدم رفتم جلوی آینه ی توی اتاقم و خودمو مرتب کردم بعد رفتم سمت سالن جلسه
از شانس خیلی خوبم هم آخرین نفر رسیده بودم
درو باز کردم رفتم تو همه بلند شدن تعظیم کردن رئیس هم منتظر بود تا بشینم و حرفاشو شروع کنه
رئیس : خیلی خب میریم سر اصل مطلب....از اونجایی که هیچکس داوطلب نشد که ماموریت رو قبول کنه من از خانم کیم ا.ت خواستم که مسئولیتش رو بپذیرن و ایشون هم روی من رو زمین ننداختن
بعدش یه سری برگه رو بداشت و به یه نفر گفت
رئیس : بیا این برگه هارو به همه بده
کنجکاویم گل کرد نمیتونستم تحمل کنم گفتم
ا.ت : این برگه ها چیه ؟
رئیس : یسری سوالات داره که همه باید جواب بدم البته غیر از شما
ا.ت : آها
به فکر فرو رفتم که یه نفر با صدای نسبتا بلند گفت
.... : من مخالفم رئیس
رئیس : ببخشید ؟
.... : ما نمیتونیم از بین این همه سرباز که آموزش دیدن خانم ا.ت رو بفرستیم به ماموریت
اخمام رفت تو هم
رئیس : اما هیچکدوم از اونا قبول نکردن
.... : حالا این که هیچ ولی خب بهتر نیست که یه نفر دیگه رو استخدام کنیم ؟
رئیس : چرا ؟
.... : چون ایشون یه خانم آسیب پذیرن و اگه یک درصد ما لو بریم نمیتونن از خودشون دفاع کنن
میخواستم یه چیزی بگم که
رئیس : خانم ا.ت ۵ سال تعلیم دیدن و از نظر جسمانی قدرت و توانایی دفاع از خودشون رو دارن وگرنه من چرا باید یه خانم ناتوان رو انتخاب کنم ؟
اون مرد دیگه هیچی نداشت که بگه سرشو انداخت پایین و دست به سینه نشست سر جاش
رئیس : خب دیگه کسی حرفی نداره ؟
سالن غرق سکوت شد و مثل اینکه هیچکس مخالف نبود
دیدگاه ها (۴)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۴ساعت کاریم تمام شده بود رفتم سوار ...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۵فرداتوی خواب ناز بودم که(صدای آرام...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲فرداا.ت تو ذهنش :از خواب بیدار شدم...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱معرفی :ا.ت یه دختر ۲۰ ساله از بوسا...

🖤مافیای من🖤

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط