همان روزهای اول

همان روز‌های اول
باید روی ماهت را می‌‌بوسیدم
خداحافظی می‌‌کردم
و می‌‌رفتم
برای همیشه می‌‌رفتم
نمی‌ دانستم اما با چه لحنی
با چه دلی‌
با چه جراتی ...
مانده‌ام با تو
کسی‌ شده ام
دو نیمه
نیمی عشق می‌‌ورزد
نیمی می‌‌هراسد
نیمی با تو زندگی می‌‌کند
نیمی از خودش می‌‌گریزد
به من بگو
فرسنگ‌ها دور از خودم
چگونه تو را همچنان بی‌ دریغ دوست بدارم؟
دیدگاه ها (۴)

همه چیز منی رو بایدمثلِ سجاد_افشاریان توصیف کرد: "تو شمال و ...

برده ست نگاهش دلِ بیچارهِ ما را افسوس که دل باختگی حالِ عجیب...

-اونجا‌که‌#محمود‌درویش‌گفت:اگر‌ میخواهید برویدخب بروید،ولی‌ه...

-میشه دستتو بگیرم؟+چرا؟-آخه میگن دست هر کسی؛اندازه دستِ نیمه...

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

رمان سونادو پارت۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط