مشده پارت④
مشده پارت④
یک هفته بعد:ساعت دو و نیم:
جین:رفتم ببینم یونگی بیداره یا نه در اتاقش رو باز کردم که...
یونگی:مگه نگفتم وقتی میای تو در بزن؟
جین:یـ...یونگی ببخشید میخواستم ببینم چیزی میخوای؟
یونگی:نه
جین:یونگی....تو یه ومپایری ولی الان دو روزه خون نخوردی چته؟
یونگی:پوففففف نمیدونم هیونگ نمیدونم خیلی بهم ریختم
جین:بخاطر ات؟
یونگی:اره...اره....خیلی نگرانشم هیونگ....خیلی...
جین:هی..اشکال نداره اون چیزیش نیست در امانه برا چی نگرانشی؟
یونگی:در امانه؟در امانه وقتی هفته ی پیش یه نفر با چاقو بهش حمله کرد؟
جین:درک میکنم یونگی درک میکنم ولی اگه الان به خودت سختی بدی هیچی تغیر نمیکنه
نامی:یونگی جین راست میگه یکم استراحت کن
کوک:هـ...هیونگ.....هیونگ*داد
یونگی:چته مگه سر اوردی؟
کوک:از اون بدتر....یا شایدم بهتر
یونگی:دِ بچه بنال ببسنم چی شده دیگه جون به لبم کردی
کوک:نـ..نامجون هیونگ...شوگا هیونگ بهم گفته بود برو از ات یکم اطلاعات بگیرم
نامی:خب!؟بقیش؟
کوک:خب به جمالت هیونگ ات یه جورایی به همون مواهر گمشدت بر میگرده
نامی:چـ....چی؟*یهو سرش گیج رفت
جین:عه چی شدی ببینمت...اخه ذلیل مرده اینجور خبرا رو اینطوری میدن؟
یونگی:خب ینی چی این؟
کوک:ینی اینکه DNA ات 70٪ شبیه به DNA نامجون هیونگه
یونگی:اها....خب پس ناجون علاوه بر رفیقم برادر زنمم شد
کوک:حالا از کجا معلوم که ات تو رو میخواد؟اون تا حالا ندیدت اونموقع یهو بیاد قبول کنه که زنت شه؟
یونگی:.....
جین:خفه خون بگیر ذلیل مرده اخه الان وقت این حرفاسسسسسس؟
یونگی:ولش کن......شاید حرفش درست باشه......از کجا معلوم ات منی که تا حالا ندیده رو بخواد....اصن که یه ومپایر رو به عنوان همسرش قبول میکنه؟
کوک:نه هیونگ منظورم این نبو...
یونگی:بسه دیگه گرفتم چی میگی*ناراحت
کوک:وااااا هیونگ چرا فاز برداشتی و جوگیر شدی من منظورم این بود که نری یه دفه بهش بگی دوست دارم سکته میکنه بزار یکم باهاش اشنا شی بعد....راست میگن ادمو سگ بگیره جو نگیره هاااا
یونگی:......دِ بسه ذلیل شده گمشو ببینم جای دستت درد نکنشه بدو😂
کوک:باشه بابا رفتم رفتم ادمین تو ام بمیری با این فیک نوشتنت که من اینقدر فوش خوردم اینجا
ادمین:ببخشید گو خوردم ولی حقت بود
کوک:بسه دیگه تو به نوشتنت برس....هویج
ادمین:😑
ادامه دارد...
یک هفته بعد:ساعت دو و نیم:
جین:رفتم ببینم یونگی بیداره یا نه در اتاقش رو باز کردم که...
یونگی:مگه نگفتم وقتی میای تو در بزن؟
جین:یـ...یونگی ببخشید میخواستم ببینم چیزی میخوای؟
یونگی:نه
جین:یونگی....تو یه ومپایری ولی الان دو روزه خون نخوردی چته؟
یونگی:پوففففف نمیدونم هیونگ نمیدونم خیلی بهم ریختم
جین:بخاطر ات؟
یونگی:اره...اره....خیلی نگرانشم هیونگ....خیلی...
جین:هی..اشکال نداره اون چیزیش نیست در امانه برا چی نگرانشی؟
یونگی:در امانه؟در امانه وقتی هفته ی پیش یه نفر با چاقو بهش حمله کرد؟
جین:درک میکنم یونگی درک میکنم ولی اگه الان به خودت سختی بدی هیچی تغیر نمیکنه
نامی:یونگی جین راست میگه یکم استراحت کن
کوک:هـ...هیونگ.....هیونگ*داد
یونگی:چته مگه سر اوردی؟
کوک:از اون بدتر....یا شایدم بهتر
یونگی:دِ بچه بنال ببسنم چی شده دیگه جون به لبم کردی
کوک:نـ..نامجون هیونگ...شوگا هیونگ بهم گفته بود برو از ات یکم اطلاعات بگیرم
نامی:خب!؟بقیش؟
کوک:خب به جمالت هیونگ ات یه جورایی به همون مواهر گمشدت بر میگرده
نامی:چـ....چی؟*یهو سرش گیج رفت
جین:عه چی شدی ببینمت...اخه ذلیل مرده اینجور خبرا رو اینطوری میدن؟
یونگی:خب ینی چی این؟
کوک:ینی اینکه DNA ات 70٪ شبیه به DNA نامجون هیونگه
یونگی:اها....خب پس ناجون علاوه بر رفیقم برادر زنمم شد
کوک:حالا از کجا معلوم که ات تو رو میخواد؟اون تا حالا ندیدت اونموقع یهو بیاد قبول کنه که زنت شه؟
یونگی:.....
جین:خفه خون بگیر ذلیل مرده اخه الان وقت این حرفاسسسسسس؟
یونگی:ولش کن......شاید حرفش درست باشه......از کجا معلوم ات منی که تا حالا ندیده رو بخواد....اصن که یه ومپایر رو به عنوان همسرش قبول میکنه؟
کوک:نه هیونگ منظورم این نبو...
یونگی:بسه دیگه گرفتم چی میگی*ناراحت
کوک:وااااا هیونگ چرا فاز برداشتی و جوگیر شدی من منظورم این بود که نری یه دفه بهش بگی دوست دارم سکته میکنه بزار یکم باهاش اشنا شی بعد....راست میگن ادمو سگ بگیره جو نگیره هاااا
یونگی:......دِ بسه ذلیل شده گمشو ببینم جای دستت درد نکنشه بدو😂
کوک:باشه بابا رفتم رفتم ادمین تو ام بمیری با این فیک نوشتنت که من اینقدر فوش خوردم اینجا
ادمین:ببخشید گو خوردم ولی حقت بود
کوک:بسه دیگه تو به نوشتنت برس....هویج
ادمین:😑
ادامه دارد...
۴.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.