گمشده پارت②
گمشده پارت②
یونگی:خوبه خونشم پیدا کردم،اون دختر مال خودمه
ات:بعد اینکه دوستامو رسوندم خودمم داشتم میرفتم خونه اوع راستی یادم رقت خودمو معرفی کنم من ات هستم 17 سالمه ایران بزرگ شدم ولی برای درس اومدم کره خب داشتم میگفتم میخواستم کلید رو در بیارم دستم رو سمت جیبم اوردم که یه پسر با چاقو اومد سمتم میخواست بزنم که دستشو گرفتم.....شتتت کسی اینجا نیست چه گوهی بخورم؟نمیدونم چی شد که دیدم دستم رو بریده میخواست چاقو بزنه به شکمم که یه نفر اومد و جلو شو گرفت بعد رفتن یارو پسره سریع اومد سمتم
یونگی:چی شد؟حالت خوبه؟اون کی بود؟
ات:هیچی نیس خوبم چند وقت پیش میخواست به دوستم دست درازی کنه منم جلو شو گرفتم به احتمال زیاد حالا اومده برا تلافی واییی ببخشید یادم رفت دستت درد نکنه اگه نبودی معلوم نبود چِم میشد
یونگی:ها مـ..ممنون...ممنونم کـ...کاری...کاری نکردم با اجازه دیگه من برم خدافظ
ات:*با تعجب:خدافظ
ات تو ذهنش:چرا انقد هول شده بود؟
یونگی:واییی ریدم فهمید هول سدممم خدااااا چیکار کنممممم؟
نامی:هیونگ معلومه قشنگ دلو دادی رفته هاااا😂
یونگی:نـ..نه خیر...اصن...اصن تو از کجا پیدات شد؟عه برو بینم مگه تو نباید الان ماموریت باشی؟
نامی:ماموریت رو سپردم به جبمین خودم تومدم ولی یونگی جان من،عاشق شدی نه؟
یونگی:........خب.....ا...اره....ولی به کسی بگی خودم زنده زنده خاکت میکنما
نامی:باشه بابا باشه
یونگی:خب دیگه بریم
نامی:اوکی بریم
راوی:خب دیگه با اون مکالمه ای که داشتن باید فهمیده باشید که مافیان و از رفتار شوگا هم باید فهمیده باشید که خوناشامه پس یه توضیحی درباره نامی بدم که اون یه نیمه خوناشام و یه نیمه گرگینس و یه خواهر گمشده داره که چند وقته چنتا نشونی ازش پیدا کرده و فهمیده تو سئول عه ولی هنوز نفهمیده کیه وَ.....
ادامه دارد....
یونگی:خوبه خونشم پیدا کردم،اون دختر مال خودمه
ات:بعد اینکه دوستامو رسوندم خودمم داشتم میرفتم خونه اوع راستی یادم رقت خودمو معرفی کنم من ات هستم 17 سالمه ایران بزرگ شدم ولی برای درس اومدم کره خب داشتم میگفتم میخواستم کلید رو در بیارم دستم رو سمت جیبم اوردم که یه پسر با چاقو اومد سمتم میخواست بزنم که دستشو گرفتم.....شتتت کسی اینجا نیست چه گوهی بخورم؟نمیدونم چی شد که دیدم دستم رو بریده میخواست چاقو بزنه به شکمم که یه نفر اومد و جلو شو گرفت بعد رفتن یارو پسره سریع اومد سمتم
یونگی:چی شد؟حالت خوبه؟اون کی بود؟
ات:هیچی نیس خوبم چند وقت پیش میخواست به دوستم دست درازی کنه منم جلو شو گرفتم به احتمال زیاد حالا اومده برا تلافی واییی ببخشید یادم رفت دستت درد نکنه اگه نبودی معلوم نبود چِم میشد
یونگی:ها مـ..ممنون...ممنونم کـ...کاری...کاری نکردم با اجازه دیگه من برم خدافظ
ات:*با تعجب:خدافظ
ات تو ذهنش:چرا انقد هول شده بود؟
یونگی:واییی ریدم فهمید هول سدممم خدااااا چیکار کنممممم؟
نامی:هیونگ معلومه قشنگ دلو دادی رفته هاااا😂
یونگی:نـ..نه خیر...اصن...اصن تو از کجا پیدات شد؟عه برو بینم مگه تو نباید الان ماموریت باشی؟
نامی:ماموریت رو سپردم به جبمین خودم تومدم ولی یونگی جان من،عاشق شدی نه؟
یونگی:........خب.....ا...اره....ولی به کسی بگی خودم زنده زنده خاکت میکنما
نامی:باشه بابا باشه
یونگی:خب دیگه بریم
نامی:اوکی بریم
راوی:خب دیگه با اون مکالمه ای که داشتن باید فهمیده باشید که مافیان و از رفتار شوگا هم باید فهمیده باشید که خوناشامه پس یه توضیحی درباره نامی بدم که اون یه نیمه خوناشام و یه نیمه گرگینس و یه خواهر گمشده داره که چند وقته چنتا نشونی ازش پیدا کرده و فهمیده تو سئول عه ولی هنوز نفهمیده کیه وَ.....
ادامه دارد....
۳.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.