💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 23🤍✨
(از زبان یونا)
تو این فکرا بودم که احساس کردم صدایی آشنایی اسممو صدا میکنه
بلند گفتم
یونا:من اینجامممممممممم صدامو میشنوینننن من اینجامممممممممم
اون.....اون صدای کوک بود ... اره کوکه ... اخخخخ جوننننن
دوباره بلند گفتم
یونا:کوکککککک عشقم من اینجاممممم کوکککککک جونگکوککککک
(از زبان کوک)
داشتم تو جنگل دنبال یونا میگشتم و صداش میکردم ک احساس کردم یکی جوابمو داد .... اره اره اون یوناسسسسس
پیداش کردممم
کوک:یونا کجاییییی یونا صدامو میشنوییی!؟؟؟
یونا:کوک کوک من اینجاممممم بیا اینجا
رفتم دنبال صدا و با قیافه ی ترسیده و ذوق زده ی یونا مواجه شدم تا منو دید سریع دوید طرفم منم رفتم طرفشو محکم خودشو انداخت تو بغلم ...
( از زبان یونا )
واییی خداروشکر کوک پیدام کرد
اومد نزدیکتر ک دیدمش نتونستم جلوی خودمو بگیرم سریع رفتم پریدم تو بغلش و زدم زیر گریه
خیلی ترسیده بودم و سردم بود
کوک:یونا حالت خوبه عزیزم چیزیت ک نشده نه
یونا:هق.... نه من خوبم فقط..هق .. فقط خیلی ترسیدم خیلیی 😭
کوک:باشه باشه دیگه تموم شد ببین الان من اینجام نگران نباش الان میریم پیش بقیه
سری تکون دادم و یکم ازش فاصله گرفتم
یک چیزی ک دور گردنش بود رو از لباسش کشید بیرون ازش یک سوت آویزون بود
کوک: الان ب بقیه خبر میدم ک اینجاییم و پیدات کردم
بعدم شروع کرد ب سوت زدن
راه افتادیم و رفتیم سمت بقیه همه یک جا جمع شده بودن ولی دانش اموزا رو فرستاده بودن جایی ک بودیم و فقط پسرا و دخترا بودن و مدیر و معاون با چند نفر دیگه ک انگار جنگل بان بودن
همینطور ک نزدیک میشدیم یک دفه تهیونگ رو دیدم ک حال خوبی نداشت و یک پتو دوره خودش پیچیده بود تا منو دید سریع دوید طرفم منم سریع رفتم و خودمو انداختم تو بغلش
وایییی که چقد دلم براش تنگ شده بود
(از زبان تهیونگ)
داشتیم دنبال یونا میگشتم خیلی نگرانش بودم و داشتم گریه میکردم
همینطور ک یونا رو صدا میکردم دیدم یکی داره سوت میزنه یعنی ..... یعنی پیداش کردنننن اخخخ جونننن
سریع دویدم سمت جایی ک گفتن بعد شنیدن صدای سوت بریم
رفتم دیدم همه اونجا جم شدن منتظر بودیم ک یونا بیاد یعنی کوک پیداش کرده ..چون فقط اون اینجا نیست
یک دفه دیدم کوک و یونا از اون طرف دارن میان
تا یونا رو دیدم انگار سطل آب یخ ریختن روم سریع دویدم سمتش و اونم همین کارو کرد محکم بغلش کردم و دوتامون گریه میکردیم
خیالم راحت شد ک پیداش کردیم و الان سالمه
دستامو قالب صورتش کردم و گفتم
تهیونگ: حالت خوبه خواهری چیزیت ک نشده نه سالمی .....ادامه دارد
part 23🤍✨
(از زبان یونا)
تو این فکرا بودم که احساس کردم صدایی آشنایی اسممو صدا میکنه
بلند گفتم
یونا:من اینجامممممممممم صدامو میشنوینننن من اینجامممممممممم
اون.....اون صدای کوک بود ... اره کوکه ... اخخخخ جوننننن
دوباره بلند گفتم
یونا:کوکککککک عشقم من اینجاممممم کوکککککک جونگکوککککک
(از زبان کوک)
داشتم تو جنگل دنبال یونا میگشتم و صداش میکردم ک احساس کردم یکی جوابمو داد .... اره اره اون یوناسسسسس
پیداش کردممم
کوک:یونا کجاییییی یونا صدامو میشنوییی!؟؟؟
یونا:کوک کوک من اینجاممممم بیا اینجا
رفتم دنبال صدا و با قیافه ی ترسیده و ذوق زده ی یونا مواجه شدم تا منو دید سریع دوید طرفم منم رفتم طرفشو محکم خودشو انداخت تو بغلم ...
( از زبان یونا )
واییی خداروشکر کوک پیدام کرد
اومد نزدیکتر ک دیدمش نتونستم جلوی خودمو بگیرم سریع رفتم پریدم تو بغلش و زدم زیر گریه
خیلی ترسیده بودم و سردم بود
کوک:یونا حالت خوبه عزیزم چیزیت ک نشده نه
یونا:هق.... نه من خوبم فقط..هق .. فقط خیلی ترسیدم خیلیی 😭
کوک:باشه باشه دیگه تموم شد ببین الان من اینجام نگران نباش الان میریم پیش بقیه
سری تکون دادم و یکم ازش فاصله گرفتم
یک چیزی ک دور گردنش بود رو از لباسش کشید بیرون ازش یک سوت آویزون بود
کوک: الان ب بقیه خبر میدم ک اینجاییم و پیدات کردم
بعدم شروع کرد ب سوت زدن
راه افتادیم و رفتیم سمت بقیه همه یک جا جمع شده بودن ولی دانش اموزا رو فرستاده بودن جایی ک بودیم و فقط پسرا و دخترا بودن و مدیر و معاون با چند نفر دیگه ک انگار جنگل بان بودن
همینطور ک نزدیک میشدیم یک دفه تهیونگ رو دیدم ک حال خوبی نداشت و یک پتو دوره خودش پیچیده بود تا منو دید سریع دوید طرفم منم سریع رفتم و خودمو انداختم تو بغلش
وایییی که چقد دلم براش تنگ شده بود
(از زبان تهیونگ)
داشتیم دنبال یونا میگشتم خیلی نگرانش بودم و داشتم گریه میکردم
همینطور ک یونا رو صدا میکردم دیدم یکی داره سوت میزنه یعنی ..... یعنی پیداش کردنننن اخخخ جونننن
سریع دویدم سمت جایی ک گفتن بعد شنیدن صدای سوت بریم
رفتم دیدم همه اونجا جم شدن منتظر بودیم ک یونا بیاد یعنی کوک پیداش کرده ..چون فقط اون اینجا نیست
یک دفه دیدم کوک و یونا از اون طرف دارن میان
تا یونا رو دیدم انگار سطل آب یخ ریختن روم سریع دویدم سمتش و اونم همین کارو کرد محکم بغلش کردم و دوتامون گریه میکردیم
خیالم راحت شد ک پیداش کردیم و الان سالمه
دستامو قالب صورتش کردم و گفتم
تهیونگ: حالت خوبه خواهری چیزیت ک نشده نه سالمی .....ادامه دارد
۴.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.