بیا امشب بحال من تو هم ای ماه زاری کن

بیا امشب بحال من تو هم ای ماه زاری کن
بیا دستم به دامانت تو هم شب زنده داری کن


چقدرحالم پریشان است شبیه موج در طوفان
کنار من کمی بنشین چو من دل بیقراری کن


شبی تاریک و چشمانم به راه او ٬ نمی آید
بیا مردانه درمانی بر این چشم انتظاری کن


زمستانم پر از سردی پر از دلتنگی مطلق
ببین یخ بسته ام اینجا بیا فصلم بهاری کن


سکوتی مبهم و تاریک وجودم را دهد آزار
بیا و صحبت از عشق و صدای یک قناری کن


نمیدانم چرا امشب دلم بد جور دلتنگ است
شکسته بغض من امشب اسیر بردباری کن


همه خوابند و من بیدار قلم شاهد بر احوالم
براین سنگ صبور غم بیا امشب تو کاری کن
دیدگاه ها (۳)

خسته ام .. خسته تر از آنچه که می پنداریخسته از " رفتنم " این...

تو-فقط-یادم-باش-..!!!پس ازآفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم ...

راستـے ثانیہ ها نامردنـد ;گفـته بودنـد ڪه بر می گردند ،برنگش...

پیچکِ تردِ گره خورده به دنیایِ منیرودم و دلخوشم از اینکه تو ...

فیک وسپریا 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط