رمان:من ارباب توعم
رمان:من ارباب توعم
کاپل های اصلی:اردیا،متینیکا
part:1
دیانا:امروز مثل همیشه از خواب بیدارم شدم رفتم دستشویی و کارامو انجام دادم
رفتم به ادرسی که محراب داده بود
یه خونه بود خونه که نبود قصر بود
درو زدم و یگ نفر درو باز کرد مثل اینکه نگهبان اون خونه بود
دیانا:سلام ببخشید منم اقای محراب احمدی فرستاده
نگهبان:سلام بفرمایید
دیانا:ممنونم
نگهبان:از این طرف لطفا
دیانا:رفتم داخل خونه چند نفر بودن مثل اینکه خدمتکار بودن
یه دختره اومد گفت سلام من نیکاعم خوش اومدی تو باید دیانا باشی همونی که باید بیاد کار های خونه و کارهای ارباب رو انجام بده
دیانا:با خودم فکر کردم که این اربابی که نیکا میگه کیه؟
یه مردی از اون بالا اومد و گفت نیکا برو سرکارت
ارباب(ارسلان) : خب توعم که محراب فرستاده
دیانا: ب..له
ارسلان:خب اینجا حرف حرفه منه
قانون های اینجارو بت میگم دست از پا خطا کنی میندازمت بیرون چون میدونم خونه محراب زندگی میکردی
1قانون اولت اینه که من یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنم
2اینحا همه مراقب من هستن
3باید به حرف من گوش کنی
4اسمم ارسلانه و 22 سالمه و یه مرد مغرور و خشنم
5من رو هم ارسلان صدا نمیکنی میگی ارباب
خب حالا از خودت بگو شناسنامت رو هم بده
دیانا:ب.ب.بله چشم
منم دیانا رحیمی هستم 20 سالمه
ارسلان: خوبه برو تا نیکا بگه باید چیکار کنی
دیانا:رفتم پیش نیکا و لباسامو داد پوشیدم و.....
خب اینم از این خنافز تا فردا شب
کاپل های اصلی:اردیا،متینیکا
part:1
دیانا:امروز مثل همیشه از خواب بیدارم شدم رفتم دستشویی و کارامو انجام دادم
رفتم به ادرسی که محراب داده بود
یه خونه بود خونه که نبود قصر بود
درو زدم و یگ نفر درو باز کرد مثل اینکه نگهبان اون خونه بود
دیانا:سلام ببخشید منم اقای محراب احمدی فرستاده
نگهبان:سلام بفرمایید
دیانا:ممنونم
نگهبان:از این طرف لطفا
دیانا:رفتم داخل خونه چند نفر بودن مثل اینکه خدمتکار بودن
یه دختره اومد گفت سلام من نیکاعم خوش اومدی تو باید دیانا باشی همونی که باید بیاد کار های خونه و کارهای ارباب رو انجام بده
دیانا:با خودم فکر کردم که این اربابی که نیکا میگه کیه؟
یه مردی از اون بالا اومد و گفت نیکا برو سرکارت
ارباب(ارسلان) : خب توعم که محراب فرستاده
دیانا: ب..له
ارسلان:خب اینجا حرف حرفه منه
قانون های اینجارو بت میگم دست از پا خطا کنی میندازمت بیرون چون میدونم خونه محراب زندگی میکردی
1قانون اولت اینه که من یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنم
2اینحا همه مراقب من هستن
3باید به حرف من گوش کنی
4اسمم ارسلانه و 22 سالمه و یه مرد مغرور و خشنم
5من رو هم ارسلان صدا نمیکنی میگی ارباب
خب حالا از خودت بگو شناسنامت رو هم بده
دیانا:ب.ب.بله چشم
منم دیانا رحیمی هستم 20 سالمه
ارسلان: خوبه برو تا نیکا بگه باید چیکار کنی
دیانا:رفتم پیش نیکا و لباسامو داد پوشیدم و.....
خب اینم از این خنافز تا فردا شب
۱.۵k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.