رمان: من ارباب توعم
رمان: من ارباب توعم
part3
دیانا:رفتم بالا ببینم این ارسلان چشه
در زدم رفتم تو و گفتم کارم داشتین ارباب؟
ارسلان: اره
دیانا:خب بفرمایید؟
ارسلان: دبانا امشب دوستام میان اینجا خونه رو درست کن
دیانا: باشه ولی چرا من؟
ارسلان: چون میخام تو تدارکات رو بچینی
راستی اینم بگم که یه دست لباس میزارم اونا که اومدن بپوششون
دیانا:چشم
ارسلان: راستی دیانا
دیانا: بله ارباب؟
ارسلان: یه عکس از جوونی شایان داخل اتاق نیکا هست شایان گذاشته بود اونو بنداز زباله
دیانا: چشم، دیگه کاری ندارین؟
ارسلان: نه برو
دیانا: رفتم اتاق نیکا که عکس جوونی شایان رو ببینم و بندازم زباله
که با عکسی که دیدم خشکم زد
نیکا از اتاق اومد داخل
نیکا: عه دیانا تو اینجا چیکار میکنی حالت خوبه؟
دیانا: باید برم پیش شایان عوضیی(با داد)
ارسلان: رفتم اتاق نیکا، اینجا چه خبره و دیانا گریه میکرد و داد میزد
دیانا:ا.ر..باب ا.ا.ین ش.شایان به خ.خ.اهرم تجاوز کرد
ارسلان: وای شایان وای
دیانا: من باید برم پیش شایان عوضیی
ارسلان: دیانا اروم باش
دیانا: شایان هنوز تو حیاطه من رفتم
ارسلان: دنبال دیانا راه افتادم تا بگیرمش
دیانا: عععهه پس اینجایی آقا شایان
ارسلان: دیانا داشت همه چیو میگفت و نمیدونستم چجوری خفه اش کنم که.......
خب میدونم تا پارت بعد رو بذارم جونتون رو لبتون میرسه🥲😂
part3
دیانا:رفتم بالا ببینم این ارسلان چشه
در زدم رفتم تو و گفتم کارم داشتین ارباب؟
ارسلان: اره
دیانا:خب بفرمایید؟
ارسلان: دبانا امشب دوستام میان اینجا خونه رو درست کن
دیانا: باشه ولی چرا من؟
ارسلان: چون میخام تو تدارکات رو بچینی
راستی اینم بگم که یه دست لباس میزارم اونا که اومدن بپوششون
دیانا:چشم
ارسلان: راستی دیانا
دیانا: بله ارباب؟
ارسلان: یه عکس از جوونی شایان داخل اتاق نیکا هست شایان گذاشته بود اونو بنداز زباله
دیانا: چشم، دیگه کاری ندارین؟
ارسلان: نه برو
دیانا: رفتم اتاق نیکا که عکس جوونی شایان رو ببینم و بندازم زباله
که با عکسی که دیدم خشکم زد
نیکا از اتاق اومد داخل
نیکا: عه دیانا تو اینجا چیکار میکنی حالت خوبه؟
دیانا: باید برم پیش شایان عوضیی(با داد)
ارسلان: رفتم اتاق نیکا، اینجا چه خبره و دیانا گریه میکرد و داد میزد
دیانا:ا.ر..باب ا.ا.ین ش.شایان به خ.خ.اهرم تجاوز کرد
ارسلان: وای شایان وای
دیانا: من باید برم پیش شایان عوضیی
ارسلان: دیانا اروم باش
دیانا: شایان هنوز تو حیاطه من رفتم
ارسلان: دنبال دیانا راه افتادم تا بگیرمش
دیانا: عععهه پس اینجایی آقا شایان
ارسلان: دیانا داشت همه چیو میگفت و نمیدونستم چجوری خفه اش کنم که.......
خب میدونم تا پارت بعد رو بذارم جونتون رو لبتون میرسه🥲😂
۱.۸k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.