چند پارتی ( عشق) پارت دوم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
چند پارتی ( عشق) پارت دوم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
کوک : تا ات رسید بغلش کردم و وحشیانه لباشو میبوسیدم چون میدونستم به احتمال زیاد این اخرین باره
ات: از رفتارش تعجب کرده بودم جوری میبوسیدم انگار اخرین باره
نویسنده : بعد چند دقیقه جداشدن
و الان وقتش بود که کوک عشقشو رها کنه
کوک: ات متاسفم ولی باید جداشیم
ات: شوخی بی نمکی بود
کوک: ات من جدی گفتم
ات: چی!؟ چرا الان یهویی
کوک : نمیتونم بهت بگم
ات : از همون موقع که سرد رفتار میکردی باید میفهمیدم یکی خوشگل تر از من پیدا کردی باید میدونستم قلب ادما عوض میشه خیله خب میرم وسایلمو جمع کنم
کوک: کجا میری نصفه شبی حداقل فردا برو
ات: دلیلی نمیبینم تو خونه کسی باشم که دوسم نداره
کوک : ات رفت بالا تا وسایلشو جمع کنه اشکم دیگه داش میومد ولی خودمو کنترل کردم
ات : از اون بغضای سگی کرده بودم تا جایی که اشکام کم کم داش بی اختیار میومد ولی من سریع پسش میزدم وسایلمو جمع کردم و بدون هیچ حرفی رفتم بیرون رفتم خونه دوستم هانا و براش همه چیو تعریف کردم و تو بغلش گریه کردم
کوک : وقتی ات رفت به اشکام اجازه ریختن دادم باورم نمیشد رفته ای کاش میتونستم بهش بگم تنها کسی که تو این دنیا عاشقشم اونه ای کاش میتونستم بهش بگم من فقط نمیخوام اسیب ببینی ولی اگه بهش حقیقتو میگفتم نمیرفت نمیتونستم با رفتن ات کنار بیام تصمیم گرفتم مست کنم انقدر خوردم که دیگه خودمم داش حالم از بوی الکل بهم میخورد ولی هنوز داشتم میخوردم که گوشیم زنگ خورد با همون مستیم جواب دادم فک کردم اته ولی ناشناس بود جواب دادم
یون : سلام اقای پلیس حال ات خوبه؟ همسرتونو میگم ( با تمسخر)
کوک : فهمیدم یونه ولی نمیخواستم برای ات اتفاقی بیوفته پس وانمود کردم نشناختمش
کوک : من از اون هرزه روانی جدا شدم
چیه نکنه تو دوس پسر جدیدشی
یون : فک کردم دروغ میگه پس گفتم خب شاید حالا ات کجاست قهرمان شهر(خیلی ریلکس)
کوک : اسم اون عوضی رو جلو من نیار اشغال چن بار بهت سرویس داده ها؟
یون:ازحرف زدنش فهمیدم مسته قطع کردم
یون:مثل اینکه نشناختم ولی شایددروغ میگه
کوک: باورم نمیشد اون حرفارو راجب ات زدم ولی چاره ای نداشتم من فقط میخوام ازش محافظت کنم امیدوارم یون باور کنه که از طریق ات دیگه نمیتونه به من برسه
کوک : تا ات رسید بغلش کردم و وحشیانه لباشو میبوسیدم چون میدونستم به احتمال زیاد این اخرین باره
ات: از رفتارش تعجب کرده بودم جوری میبوسیدم انگار اخرین باره
نویسنده : بعد چند دقیقه جداشدن
و الان وقتش بود که کوک عشقشو رها کنه
کوک: ات متاسفم ولی باید جداشیم
ات: شوخی بی نمکی بود
کوک: ات من جدی گفتم
ات: چی!؟ چرا الان یهویی
کوک : نمیتونم بهت بگم
ات : از همون موقع که سرد رفتار میکردی باید میفهمیدم یکی خوشگل تر از من پیدا کردی باید میدونستم قلب ادما عوض میشه خیله خب میرم وسایلمو جمع کنم
کوک: کجا میری نصفه شبی حداقل فردا برو
ات: دلیلی نمیبینم تو خونه کسی باشم که دوسم نداره
کوک : ات رفت بالا تا وسایلشو جمع کنه اشکم دیگه داش میومد ولی خودمو کنترل کردم
ات : از اون بغضای سگی کرده بودم تا جایی که اشکام کم کم داش بی اختیار میومد ولی من سریع پسش میزدم وسایلمو جمع کردم و بدون هیچ حرفی رفتم بیرون رفتم خونه دوستم هانا و براش همه چیو تعریف کردم و تو بغلش گریه کردم
کوک : وقتی ات رفت به اشکام اجازه ریختن دادم باورم نمیشد رفته ای کاش میتونستم بهش بگم تنها کسی که تو این دنیا عاشقشم اونه ای کاش میتونستم بهش بگم من فقط نمیخوام اسیب ببینی ولی اگه بهش حقیقتو میگفتم نمیرفت نمیتونستم با رفتن ات کنار بیام تصمیم گرفتم مست کنم انقدر خوردم که دیگه خودمم داش حالم از بوی الکل بهم میخورد ولی هنوز داشتم میخوردم که گوشیم زنگ خورد با همون مستیم جواب دادم فک کردم اته ولی ناشناس بود جواب دادم
یون : سلام اقای پلیس حال ات خوبه؟ همسرتونو میگم ( با تمسخر)
کوک : فهمیدم یونه ولی نمیخواستم برای ات اتفاقی بیوفته پس وانمود کردم نشناختمش
کوک : من از اون هرزه روانی جدا شدم
چیه نکنه تو دوس پسر جدیدشی
یون : فک کردم دروغ میگه پس گفتم خب شاید حالا ات کجاست قهرمان شهر(خیلی ریلکس)
کوک : اسم اون عوضی رو جلو من نیار اشغال چن بار بهت سرویس داده ها؟
یون:ازحرف زدنش فهمیدم مسته قطع کردم
یون:مثل اینکه نشناختم ولی شایددروغ میگه
کوک: باورم نمیشد اون حرفارو راجب ات زدم ولی چاره ای نداشتم من فقط میخوام ازش محافظت کنم امیدوارم یون باور کنه که از طریق ات دیگه نمیتونه به من برسه
۵.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.