زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ P20
رفتم داخل خونه و در ورودی رو وا کردم و دیدم که مامانم رو کاناپه خوابش برده اروم در ورودی رو بستم و رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و رو تختم لم دادم یکثره با خودم میگفتم که چرا گیونگ باید بهم دروغ بگه که جونگ کوک دوست پسرشه اونکه دختره خوبی بود شاید جونگ کوک داره گولم میزنه و نیگه که گیونگ دوست دختره سابقشه داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که یهو در اتاقم محکم باز شد و مامانم با یه قیافه شاکی اومد تو و گفت: از کی اومدی خونه
گفتم: یه چند دقیقه ای میشه گفت: چرا اینقدر زود اومدی گفتم: امروز زود تعطیل کردن رئیس یه جا کار داشت گفت: برو دستتو بشور و بیا غذا بخور منم با سر تائید کردم و اونم رفت بیرون
بزور و با خستگی از جام پاشدم و رفتم دستشویی دستمو شستم و بعدش رفتم پیش مامانم نشستم و غذا مو خوردم و دوباره اومدم اتاقم اینقدر خسته بودم که سریع خوابم برد
از خواب که پاشدم ساعت ۱ شب بود و وقتی هم که خوابیدم ساعت۷ شب بود تقریبا ۶ ساعت خوابیدع بودم از اتاق اومدم بیرون دیدم که همه خوابیدن بعد رفتم سمت اشپزخونه که اب بخورم که یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره قبل از اینکه مامانم بیدار شه دویدم سمت گوشی و دیدم که گیونگ نمیدونستم باید چیکار کنم اگه حرف جونگ کوک راست باشه و گیونگ بخواد اذیتم کنه چییی
ولی خب من که نمیدونستم کدوم درست میگن و بلاخره هم باید سر در میاوردم چون این وسط هم امکان داشت از کار بیکار شم اگه که صاحب رستوران (اقای کیم) بفهمه که من دوست دختر جونگ کوک نیستم و از یه طرفم حس میکردم که از جونگ کوک خوشم میومد
انقدر با خودم فکر کردم و لفتش دادم که گوشی قطع شد و بعد یه چند دقیقه دوباره گوشی زنگ خورد و بازم گیونگ بود گوشی رو برداشتم و ایکون سبز رو کشیدم و گوشی رو گذاشتم رو گوشم که گفت.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
ببخشید دیگه کم شد پارت بعدی رو بیشتر مینویسم 😁👍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ P20
رفتم داخل خونه و در ورودی رو وا کردم و دیدم که مامانم رو کاناپه خوابش برده اروم در ورودی رو بستم و رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و رو تختم لم دادم یکثره با خودم میگفتم که چرا گیونگ باید بهم دروغ بگه که جونگ کوک دوست پسرشه اونکه دختره خوبی بود شاید جونگ کوک داره گولم میزنه و نیگه که گیونگ دوست دختره سابقشه داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که یهو در اتاقم محکم باز شد و مامانم با یه قیافه شاکی اومد تو و گفت: از کی اومدی خونه
گفتم: یه چند دقیقه ای میشه گفت: چرا اینقدر زود اومدی گفتم: امروز زود تعطیل کردن رئیس یه جا کار داشت گفت: برو دستتو بشور و بیا غذا بخور منم با سر تائید کردم و اونم رفت بیرون
بزور و با خستگی از جام پاشدم و رفتم دستشویی دستمو شستم و بعدش رفتم پیش مامانم نشستم و غذا مو خوردم و دوباره اومدم اتاقم اینقدر خسته بودم که سریع خوابم برد
از خواب که پاشدم ساعت ۱ شب بود و وقتی هم که خوابیدم ساعت۷ شب بود تقریبا ۶ ساعت خوابیدع بودم از اتاق اومدم بیرون دیدم که همه خوابیدن بعد رفتم سمت اشپزخونه که اب بخورم که یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره قبل از اینکه مامانم بیدار شه دویدم سمت گوشی و دیدم که گیونگ نمیدونستم باید چیکار کنم اگه حرف جونگ کوک راست باشه و گیونگ بخواد اذیتم کنه چییی
ولی خب من که نمیدونستم کدوم درست میگن و بلاخره هم باید سر در میاوردم چون این وسط هم امکان داشت از کار بیکار شم اگه که صاحب رستوران (اقای کیم) بفهمه که من دوست دختر جونگ کوک نیستم و از یه طرفم حس میکردم که از جونگ کوک خوشم میومد
انقدر با خودم فکر کردم و لفتش دادم که گوشی قطع شد و بعد یه چند دقیقه دوباره گوشی زنگ خورد و بازم گیونگ بود گوشی رو برداشتم و ایکون سبز رو کشیدم و گوشی رو گذاشتم رو گوشم که گفت.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
ببخشید دیگه کم شد پارت بعدی رو بیشتر مینویسم 😁👍🏻
۳.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.