گوساله : پدربزرگ ما می توانیم یه روز آدم بشیم !؟
گوساله : پدربزرگ ما می توانیم یه روز آدم بشیم !؟
پدربزرگ : بله پسرم ، در نسخه های قدیمی خصوصا در گاونامه اشاره شده که هر « گاوی » اگر عمیقا بفهمد که چقدر گاو است
در دَم « آدم » خواهد شد.
گوساله: حالا من شاید حالا حالاها نفهمم که چقدر گاوم ، یه راه ساده تر واسه آدم شدن نداری پدربزرگ!؟
پدربزرگ : چرا ، پسرم _ روش « ماسک چپانی » در این روش
ماسک هایی است که مانند کله آدمیزاد ساخته شده اند و می توان شاخ ها را برید و ماسک را بر سر گذارد و به میان جماعت آدمی رفت.
گوساله : چه روش راحتی
پدربزرگ : بله گوساله بابا _در میان آدمیانی که می بینی...
فرقی نمی کند که در چه مقام و موقعیتی باشند
برخی اینچنین آدم شده اند.
.
گوساله : پدر بزرگ عشق چیست !؟
چرا من هیچ وقت عاشق نمی شوم
پدربزرگ : بسیار سوال خوبی پرسیدی ، آن گاو ماده زیبا را
می بینی !؟ آیا تغییری در قلب خویش احساس میکنی!؟
گوساله : نه _ هیچی
پدر بزرگ: بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید / تبارک الله از این ره که نیست پایانش _ حالا چی ، چیزی در قلبت احساس میکنی!؟
گوساله : نه
پدربزرگ : پس برو دنبال کارت که میخوام یونجه بخورم
گوساله : پس جواب سوال من چی !؟
پدربزرگ: جواب سوال تو داده شد فرزندم
گوساله ها هیچ چیز از عشق نمی فهمند.
.
.
گوساله: پدر بزرگ ، آدمها ما را می کشند و همه جای ما را می خورند اما خرها را نه می کشند و نه هیچ جایشان را می خورند
چرا این همه اختلاف!؟
پدربزرگ: آنها به مزرعه دارها سواری می دهند پس زنده
می مانند. یادت باشد راز زنده ماندن _ در مزرعه این است.
.
گوساله : یه جاهاییم می سوزه ، یه جاهاییم داغ میشه،
یه جاهاییم می خاره ، یه جاهاییم تاپ تاپ میکنه ...
یه جاهاییم درد میکنه، یه جاهای دیگه ام می لرزه نمی دانم چی شده، شاید بخاطر غم پدربزرگه !؟
٫
خر :شما گاوها را نمی دانم...
اما ما «خر» ها اینجور مواقع که می شود « #ازدواج » می کنیم.
#من_گوساله_ام #بزرگمهر_حسین_پور
پدربزرگ : بله پسرم ، در نسخه های قدیمی خصوصا در گاونامه اشاره شده که هر « گاوی » اگر عمیقا بفهمد که چقدر گاو است
در دَم « آدم » خواهد شد.
گوساله: حالا من شاید حالا حالاها نفهمم که چقدر گاوم ، یه راه ساده تر واسه آدم شدن نداری پدربزرگ!؟
پدربزرگ : چرا ، پسرم _ روش « ماسک چپانی » در این روش
ماسک هایی است که مانند کله آدمیزاد ساخته شده اند و می توان شاخ ها را برید و ماسک را بر سر گذارد و به میان جماعت آدمی رفت.
گوساله : چه روش راحتی
پدربزرگ : بله گوساله بابا _در میان آدمیانی که می بینی...
فرقی نمی کند که در چه مقام و موقعیتی باشند
برخی اینچنین آدم شده اند.
.
گوساله : پدر بزرگ عشق چیست !؟
چرا من هیچ وقت عاشق نمی شوم
پدربزرگ : بسیار سوال خوبی پرسیدی ، آن گاو ماده زیبا را
می بینی !؟ آیا تغییری در قلب خویش احساس میکنی!؟
گوساله : نه _ هیچی
پدر بزرگ: بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید / تبارک الله از این ره که نیست پایانش _ حالا چی ، چیزی در قلبت احساس میکنی!؟
گوساله : نه
پدربزرگ : پس برو دنبال کارت که میخوام یونجه بخورم
گوساله : پس جواب سوال من چی !؟
پدربزرگ: جواب سوال تو داده شد فرزندم
گوساله ها هیچ چیز از عشق نمی فهمند.
.
.
گوساله: پدر بزرگ ، آدمها ما را می کشند و همه جای ما را می خورند اما خرها را نه می کشند و نه هیچ جایشان را می خورند
چرا این همه اختلاف!؟
پدربزرگ: آنها به مزرعه دارها سواری می دهند پس زنده
می مانند. یادت باشد راز زنده ماندن _ در مزرعه این است.
.
گوساله : یه جاهاییم می سوزه ، یه جاهاییم داغ میشه،
یه جاهاییم می خاره ، یه جاهاییم تاپ تاپ میکنه ...
یه جاهاییم درد میکنه، یه جاهای دیگه ام می لرزه نمی دانم چی شده، شاید بخاطر غم پدربزرگه !؟
٫
خر :شما گاوها را نمی دانم...
اما ما «خر» ها اینجور مواقع که می شود « #ازدواج » می کنیم.
#من_گوساله_ام #بزرگمهر_حسین_پور
۳۲.۲k
۱۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.