ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۴۶

این قضیه خيلي براش دردناك و ناراحت کننده بود.
مخصوصاً الان که... باردارم...
جیمین داغون سرفه زد.
جرد ترینر با لحنی پر تجربه :گفت:هنوزه زوده بفهمي..
جیمین با تحقیر گفت که خیانت و کثافت هم جزیی از زندگیه؟
نه..خیالت راحت تو خوب بهم نشونش دادي
پدرش پردرد با چشمای اشکی نگاهش کرد و هیچی نگفت
انگار نمیتونست چیزی بگه..
کلاً شکسته بود. اونم به دست پسرش.
جیمین تلخ و با تحقیر :گفت تقاصشو پس میدی جرد خيلي بيشتر از
این حرفا
ترس رو توي نگاه پدرش دیدم.
اصلا نمیفهمیدم دارن درباره چي حرف ميزنن..
گنگ و اشفته این وسط گیر کرده بودم.
پدر جیمین براي عوض کردن حال و هوا و تشویش بین خودش و
پسرش به من نگاه کرد و گفت: درس میخونی؟
صداش میلرزید و اشکش آماده باریدن بود.
نگاهي به جیمین انداختم و مظلوم گفتم: بله..طراحي ميخونم..
ابرو بالا انداخت و گفت: طراحي چه عالي..عين جیمین عاشق طراحي ؟
نرم و گرفته خندیدم و گفتم بله...خیلی.
پدرش پدر و مادرت کجا زندگی میکنن إلا؟
سرمو پایین انداختم و اروم گفتم پدرم رو حدود ۸ سال پیش از
دست دادم و مادرمم همین چند هفته پیش.
پدرش-اخ..خيلي متاسفم..
با غم به زور گفتم ممنون
جرد ترینر به جیمین نگاهي کرد و گفت: حرفت خيلي براش عزیزه که تا
الان بیرونم نكرده إلا .. ميشه وصاتتم رو بكني خواب رو بمونم؟
جیمین سریع و عصبی نگاهش کرد که هول و تند گفتم این چه
حرفيه...
و دست جیمین رو توی دستم فشردم.
کنار گوش جیمین گفتم میتونه جیمز؟
با خشم دندوناشو به هم فشرد
اروم گفتم: مرسي..
بلند گفتم اگه خسته این من اتاقتون رو نشونتون بدم؟
خیره به جیمین سر تکون داد و تلخ گفت اره... لطفا ...
داد زد: هیچ وقت.
این قضیه خيلي براش دردناك و ناراحت کننده بود.
مخصوصاً الان که... باردارم...
جیمین داغون سرفه زد.
جرد ترینر با لحنی پر تجربه :گفت:هنوزه زوده بفهمي..
جیمین با تحقیر گفت که خیانت و کثافت هم جزیی از زندگیه؟
نه..خیالت راحت تو خوب بهم نشونش دادي
پدرش پردرد با چشمای اشکی نگاهش کرد و هیچی نگفت
انگار نمیتونست چیزی بگه..
کلاً شکسته بود. اونم به دست پسرش.
جیمین تلخ و با تحقیر :گفت تقاصشو پس میدی جرد خيلي بيشتر از
این حرفا
ترس رو توي نگاه پدرش دیدم.
اصلا نمیفهمیدم دارن درباره چي حرف ميزنن..
گنگ و اشفته این وسط گیر کرده بودم.
پدر جیمین براي عوض کردن حال و هوا و تشویش بین خودش و
پسرش به من نگاه کرد و گفت: درس میخونی؟
صداش میلرزید و اشکش آماده باریدن بود.
نگاهي به جیمین انداختم و مظلوم گفتم: بله..طراحي ميخونم..
ابرو بالا انداخت و گفت: طراحي چه عالي..عين جیمین عاشق طراحي ؟
نرم و گرفته خندیدم و گفتم بله...خیلی.
پدرش پدر و مادرت کجا زندگی میکنن إلا؟
دیدگاه ها (۲۳)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۷سرمو پایین انداختم و اروم گ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۸ اخ خداا... انگار دردش رو ت...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۵از سر پا موندن خسته شده بود...

ظهور ازدواج پارت ۵۴۴واقعا باورم نمیشد این مرد پدر جیمز باشه....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط