ناپدری
#ناپدری
Pt12
Season 2
+نه نمیشه اگه باشن چی
_خب ما تو اتاقیم مشکلی نداره بدو بریم
کوک دست سوفیا رو گرفت سوار ماشینش کرد و به طرف عمارت رفتن وقتی رسیدن با یه میز خوشگل که روش با دوتا شمع تزئین شده بود و دورش پر از گل بود
+خدایه من چقدر قشنگه
_میدونم کمه ولی بهش می ارزه
+چیو کمه زیادم هست
_بشین عزیزم
سوفیا رو صندلی نشست و کوک هم رفت کتشو در آورد یه آهنگ دلنشینم گذاشت و کنارش نشست یه سوت زد که خدمتکارا با سینی غذا اومدن
+اوووو حس میکنم خیلی وقته انقدر هوس غذا نکردم
_خودمم همینطور
تویه اون تاریکی با نور شمع ها و آواژهای روی دیوار اون دوتا عاشقانه مشغول غذا خوردن بودن کوک بطری شراب رو برداشت و با یه حرکت بازش کرد کوک تو جام های شیشه ای شراب گیلاس رو ریخت
_به سلامتی روزی که کنار هم بدون هیچ ترس نگرانی زندگی کنیم
+به سلامتی
هردو جامشونو به هم زدن و آروم آروم شروع کردن شراب خوردن
اونا همزمان از اتفاق هایی که براشون افتاد حرف میزدن
کوک دست سوفیا رو تو دستاش گرفت
_بهت قول میدم انتقام هردومونو ازش بگیرم
+ولی من خیلی میترسم
_نترس دیگه قرار نیست اون اتفاق گذشته بیوفته گذشته ها گذشته عشقم
+درسته
اون دوتا انقدر مشروب خوردن دیگه مست بودن و اون شب اون دوتا دوباره باهم س.ک.س داشتن و عاشقانه ترین رابطه رو برقرار کردن هردو ل.ت تو بغل هم بودن و عرق کرده بودن
کوک چونه سوفیا رو گرفت لباشو میخورد روش نیمخیز شد دستشو زیر گردن سوفیا برد و بیشتر لباشو فشار داد رو لباش و یه گاز ازش گرفت و بعد جدا شدن از هم
_خیلی دوست دارم
+منم خیلی دوست دارم
اینم از پارت های جدید
Pt12
Season 2
+نه نمیشه اگه باشن چی
_خب ما تو اتاقیم مشکلی نداره بدو بریم
کوک دست سوفیا رو گرفت سوار ماشینش کرد و به طرف عمارت رفتن وقتی رسیدن با یه میز خوشگل که روش با دوتا شمع تزئین شده بود و دورش پر از گل بود
+خدایه من چقدر قشنگه
_میدونم کمه ولی بهش می ارزه
+چیو کمه زیادم هست
_بشین عزیزم
سوفیا رو صندلی نشست و کوک هم رفت کتشو در آورد یه آهنگ دلنشینم گذاشت و کنارش نشست یه سوت زد که خدمتکارا با سینی غذا اومدن
+اوووو حس میکنم خیلی وقته انقدر هوس غذا نکردم
_خودمم همینطور
تویه اون تاریکی با نور شمع ها و آواژهای روی دیوار اون دوتا عاشقانه مشغول غذا خوردن بودن کوک بطری شراب رو برداشت و با یه حرکت بازش کرد کوک تو جام های شیشه ای شراب گیلاس رو ریخت
_به سلامتی روزی که کنار هم بدون هیچ ترس نگرانی زندگی کنیم
+به سلامتی
هردو جامشونو به هم زدن و آروم آروم شروع کردن شراب خوردن
اونا همزمان از اتفاق هایی که براشون افتاد حرف میزدن
کوک دست سوفیا رو تو دستاش گرفت
_بهت قول میدم انتقام هردومونو ازش بگیرم
+ولی من خیلی میترسم
_نترس دیگه قرار نیست اون اتفاق گذشته بیوفته گذشته ها گذشته عشقم
+درسته
اون دوتا انقدر مشروب خوردن دیگه مست بودن و اون شب اون دوتا دوباره باهم س.ک.س داشتن و عاشقانه ترین رابطه رو برقرار کردن هردو ل.ت تو بغل هم بودن و عرق کرده بودن
کوک چونه سوفیا رو گرفت لباشو میخورد روش نیمخیز شد دستشو زیر گردن سوفیا برد و بیشتر لباشو فشار داد رو لباش و یه گاز ازش گرفت و بعد جدا شدن از هم
_خیلی دوست دارم
+منم خیلی دوست دارم
اینم از پارت های جدید
۱۵.۵k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.