ناپدری
#ناپدری
#pt13
وسط عشق و عاشقیشون گوشیه سوفیا زنگ خورد (ای بر خرمگس معرکه لعنت)
سوفیا بلند شد و دنبال گوشیش گشت که بغل میز پیداش کرد
+بله جینا
/دختر تو کجایی مگه نگفتی زود میام میدونی ساعت چنده من به یونگی چی بگم
+بگو رفته خونه یکی از دوستاش
/فکر کردی الکیه
+جینا الان نمیتونم بیام اگه گفت کجاست بگو دوستش مریضه مونده پیشش
/اما
+قطع میکنم
سوفیا گوشی رو قطع کرد
+میدونی باید زود برم
_نمیتونی بیشتر پیشم بمونی
+دردسر میشه کوک
_میترسی
+میخوای نترسم
_درک میکنم عزیزم
+عاشقتم که خب باید برم
_هی فکر کردی میزارم تنهایی بری خودم میبرمت
+باشه
هردو لباساشونو پوشیدن و کوک اونو رسوند خونه و سوفیا وارد خونه شد بخاطر رابطه سه ساعت پیشش گشاد گشاد راه میرفت ولی یجوری راه میرفت که کسی نفهمه اتفاقی افتاده
همون موقع صدایی از پشت سرش اومد
×بلخره اومدی کوچولو
+یونگی؟
دستشو تو جیب شلوارش فرو برد و نزدیک سوفیا شد سوفیا فکر کرد قراره دوباره بزنتش ولی در این حال با بوسه عمیقی روی گوشه لب دخترک اونو شوکه کرد ازش فاصله گرفت
×بابت اون سیلی که بهت زدم معذرت میخوام اون شب عصبی بودم اونم چون نگرانت بودم (یه نکته بگم جینا هم عاشق کوک شده ولی چجوری؟الان میگم)
فلش بک به سه روز قبل:
جینا تویه خیابون ها قدم میزد که چشمش به مردی خورد عجیب بود که اون همیشه بی وقفه تو اون پارک قدم میزد و منتظر کسی بود
/منتظر کسی هستی
کوک چهرشو به چهره سرد و جدی تغییر داد و بلند شد وایستاد
_نه
/ببخشید فکر کنم یهو اومدم عجیب بود برات
_نه من داشتم میرفتم(سرد و جدی)
کوک از اونجا بلند شد رفت
/چه آدمه سردی ولی خیلی خوش تیپه
هر روز میگذشت کوک هنوز میومد به پارک تا روزی که کوک رو وقتی که داشت یه دختر میبوسید دید و دلش شکست
#pt13
وسط عشق و عاشقیشون گوشیه سوفیا زنگ خورد (ای بر خرمگس معرکه لعنت)
سوفیا بلند شد و دنبال گوشیش گشت که بغل میز پیداش کرد
+بله جینا
/دختر تو کجایی مگه نگفتی زود میام میدونی ساعت چنده من به یونگی چی بگم
+بگو رفته خونه یکی از دوستاش
/فکر کردی الکیه
+جینا الان نمیتونم بیام اگه گفت کجاست بگو دوستش مریضه مونده پیشش
/اما
+قطع میکنم
سوفیا گوشی رو قطع کرد
+میدونی باید زود برم
_نمیتونی بیشتر پیشم بمونی
+دردسر میشه کوک
_میترسی
+میخوای نترسم
_درک میکنم عزیزم
+عاشقتم که خب باید برم
_هی فکر کردی میزارم تنهایی بری خودم میبرمت
+باشه
هردو لباساشونو پوشیدن و کوک اونو رسوند خونه و سوفیا وارد خونه شد بخاطر رابطه سه ساعت پیشش گشاد گشاد راه میرفت ولی یجوری راه میرفت که کسی نفهمه اتفاقی افتاده
همون موقع صدایی از پشت سرش اومد
×بلخره اومدی کوچولو
+یونگی؟
دستشو تو جیب شلوارش فرو برد و نزدیک سوفیا شد سوفیا فکر کرد قراره دوباره بزنتش ولی در این حال با بوسه عمیقی روی گوشه لب دخترک اونو شوکه کرد ازش فاصله گرفت
×بابت اون سیلی که بهت زدم معذرت میخوام اون شب عصبی بودم اونم چون نگرانت بودم (یه نکته بگم جینا هم عاشق کوک شده ولی چجوری؟الان میگم)
فلش بک به سه روز قبل:
جینا تویه خیابون ها قدم میزد که چشمش به مردی خورد عجیب بود که اون همیشه بی وقفه تو اون پارک قدم میزد و منتظر کسی بود
/منتظر کسی هستی
کوک چهرشو به چهره سرد و جدی تغییر داد و بلند شد وایستاد
_نه
/ببخشید فکر کنم یهو اومدم عجیب بود برات
_نه من داشتم میرفتم(سرد و جدی)
کوک از اونجا بلند شد رفت
/چه آدمه سردی ولی خیلی خوش تیپه
هر روز میگذشت کوک هنوز میومد به پارک تا روزی که کوک رو وقتی که داشت یه دختر میبوسید دید و دلش شکست
۹.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.