me My many years of lov

me: My many years of lov
Part:④⑧

ویو میونگ
با کوک یکم رفتیم جلو تر که گوشی کوک زنگ خورد رفت جواب بده بعد چند مین اومد ولی خیلی عصبی بود یهو اومد جلو گفت

-چرا انقدر بهم دروغ میگی(داد و عصبی)
☆مگه چیکار کردم(ترسیده)
-خودت بهتر میدونی(عصبی)
☆خب مگه چیکار کردم که انقدر عصبی هستی(ترسیده)
-میونگ داری داخل این رابطه با روح و روانم بازی میکنی بسه دیگه بسه(داد و عصبی)

ویو میونگ
کوک رفت یهو به عقب که یک قدم برداشتم افتادم ولی لعنتی! افتادم داخل بوته گل رز وقتی اومدم بلند شم تیغه های شاخه گل رز از بازوم تا به پایین دستم کشیده شد بالا تنم زخمی شده بود خیلی سوز میداد خون نمیومد ولی بالای زخم خون میشود دید اروم اروم قدم برداشتم تا برم پیش پرسدار همین جور که میرفتم یادم به قبل میفتاد و قلبم تیر میکشید سرم درد گرفته بود بلخره بعد کلی زحمت راه رفتن رسیدم پرسدار تا دیدم سریع اومد سمتم و راهنماییم به روی یک صندلی کرد نشستم دستمو که شستشو داد بعدش که داشت چسب زخم میزد گفت

پرسدار: دختر چرا انقدر خودتو زخمی میکنی؟
☆نمیدونم (اروم و بی حال)
پرسدار: هیچ کس بجز تو نمیاد پیش من هر روزی یه اتفاقی برات افتاده
☆(فقط اروم بود و هیچی نمیگفت)

ویو میونگ
بعد ²مین تموم شد ازشون تشکر کردم کل دستام روش چسب زخم بود حالم زیاد خوب نبود نزدیک چادر بودم که نیونگ یهو پرید جلو با لبخند و ذوق ولی وقتی دستامو دید لبخند و ذوقش محو شد

♡میونگ (نگران و سوالی)
☆چیزی نیست فقط افتادم داخل بوته های خار دار گل رز (با لبخندی)
♡وایی حتماً خیلی درد میکنه مطمعنم اگه کوک ببینه خیلی ناراحت میشه
☆نه نه نباید کوک ببینه باشه
♡باشه.. راستی بچه ها شب میخان جمع بشن بریم داخل اون جنگله میای (با ذوق)

ادمین: وقتی میونگ برق چشمای نیونگ رو دید دلش نیومد که بگه نه نمیخواست مثل خودش افسردگی یا ناراحت بشه

☆معلومه که میام (با لبخند)
♡وایی ممنونم تو بهترینی..حالا باید برم هیونگ رو راضی کنم
☆باش تو برو منم لباسمو عوض میکنم میام
♡باشه بای بای
☆بای بای(لبخند)

ویو میونگ
نیونگ با ذوق رفت منم رفتم داخل چادر یه لباس راحت پوشیده پوشیدم نمیخواستم کوک ببینه چه بلایی سرم اومده خیلی خوابم میومد پس گرفتم خوابیدم

ویو ساعت⁶
از خواب با الارم گوشیم بیدار شدم بدنم بخاطر زخم خیلی بیشتر سوز میومد درد میگرفت یه کفش انتخاب کردم پوشیدم گوشیمم برداشتم یه عطر زدم مو هامو شونه کردم حالت دادم کانزاشی رو زدم به مو هام گوشیمو برداشتم سریع رفتم دیدم همه جمع شدن که برن منم رفتم پیششون ولی یه اتفاقی که افتاد مردمو زنده شدم

♡میونگ (داد و گریه)
☆چی شده؟(نگران)
♡هیونگ هیونگ یهو نفسش قط شد التن پیش پرسدار هست(گریه)
☆بیا بریم پیشش(نگران و دستشو میگیره)
دیدگاه ها (۴)

ادامه پارت④⑧جا نشد بودویو میونگرغتیم و جلوی در حدود¹⁵مینی وا...

me: My many years of lovPart:④⑨ویو میونگهممون یه نوشیدنی خنک...

me: My many years of lovPart:④⑦☆خدای من(حیرت زده)ویوی میونگم...

me: My many years of lovPart:④⑥ویو کوکنمیفهمم چی میگه این چش...

me: My many years of lovPart:⑦②ویو یک ماه بعدامروز روز عروسی...

me: My many years of lovPart:⑥⑦ویو میونگبعد چند مین دکتر اوم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط