از اینجا شروع شد🖤🍷
#از_اینجا_شروع_شد🖤🍷
part:6
_-_-_-_-_-_-_-_
جونکوک:میله پشت سرمو بگیر
ا.ت:باشه(بعدش مجبور شدم دستامو دور گردنش حلقه کنم و میله پشت سرشو بگیرم و بغلش کنم چون میترسیدم چشمامو بستم و هی تکون میخوردیم بعد از چند مین تموم شده ولی من نفهمیدم که جونکوک بلندم کرد به سبک خاصی)
ا.ت:چیکار میکنی بزارم زمین
جونکوک:به توچه دارم چیکار میکنم
ا.ت:بزارم زمین بلندم میکنی بعد میگی به توچه
جونکوک:آره چطور
ا.ت:پرو(بعدش منو از پله ها آورد پایین و ته وون دید که بغلم کرده و اومد جلو راه گرفت)
ته وون:بزارش زمین
جونکوک:برای چی حالا اینکارو کنم
ته وون:چون من میگم
جونکوک:تو غلط کردی هم تیمی خودمه هرکاری بکنم به تو ربط نداره(بعدش شونم رو زدم به شونش و رد شدم)
ا.ت:داری کجا میری منو بزار زمین
جونکوک:حالا میبینی(رفتم تند ترین دستگاه شهربازی و پولشو دادم و ا.ت رو سوار کردم و خودمم نشستم کنارش)
ا.ت:چرا منو آوردی اینجا
جونکوک:بعدش بهت میگم(بعد از ده مین دستگاه پر شد و حرکت کرد و ا.ت داشت جیغ میزد که دستشو گرفتم و زمان داشت به پایان میرسید و دستگاه سرعتش کم شد و وایسا که منو ا.ت چشم تو چشم شدیم و همین طور داشتیم به هم نگاه میکردیم ولی اون بلند شد)
ا.ت:حس میکنم دل و رودم باهم قاطی شده چرا منو آوردی اینجا
جونکوک:دوست دارم
ا.ت:چی...
جونکوک:......
part:6
_-_-_-_-_-_-_-_
جونکوک:میله پشت سرمو بگیر
ا.ت:باشه(بعدش مجبور شدم دستامو دور گردنش حلقه کنم و میله پشت سرشو بگیرم و بغلش کنم چون میترسیدم چشمامو بستم و هی تکون میخوردیم بعد از چند مین تموم شده ولی من نفهمیدم که جونکوک بلندم کرد به سبک خاصی)
ا.ت:چیکار میکنی بزارم زمین
جونکوک:به توچه دارم چیکار میکنم
ا.ت:بزارم زمین بلندم میکنی بعد میگی به توچه
جونکوک:آره چطور
ا.ت:پرو(بعدش منو از پله ها آورد پایین و ته وون دید که بغلم کرده و اومد جلو راه گرفت)
ته وون:بزارش زمین
جونکوک:برای چی حالا اینکارو کنم
ته وون:چون من میگم
جونکوک:تو غلط کردی هم تیمی خودمه هرکاری بکنم به تو ربط نداره(بعدش شونم رو زدم به شونش و رد شدم)
ا.ت:داری کجا میری منو بزار زمین
جونکوک:حالا میبینی(رفتم تند ترین دستگاه شهربازی و پولشو دادم و ا.ت رو سوار کردم و خودمم نشستم کنارش)
ا.ت:چرا منو آوردی اینجا
جونکوک:بعدش بهت میگم(بعد از ده مین دستگاه پر شد و حرکت کرد و ا.ت داشت جیغ میزد که دستشو گرفتم و زمان داشت به پایان میرسید و دستگاه سرعتش کم شد و وایسا که منو ا.ت چشم تو چشم شدیم و همین طور داشتیم به هم نگاه میکردیم ولی اون بلند شد)
ا.ت:حس میکنم دل و رودم باهم قاطی شده چرا منو آوردی اینجا
جونکوک:دوست دارم
ا.ت:چی...
جونکوک:......
۲.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.