فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
پارت صَدو چهارده☆
یونا: واییی خدا.... باورم نمیشهـ
"تلفن زنگ میخوره"
یونا: الو؟ بله؟
"لِئو: رسیدی خونه؟"
یونا: کاش نمیرسیدم
"چرا چیشد مگه؟ "
یونا: وایی.... لِئو کجایی بیام پیشت؟
"بیا سمت خونم منم الان میرسم"
یونا: اوکی باشه
<میرسه خونه و همه چیو برای لِئوتوضیح میده>
لِئو: حاجیـ..... پشمامم.... بابات؟*خنده*
یونا: د نخندددد.... نمیدونی چه حسی داشتم
لِئو: بیخیال... خودت خوب میدونی که درک میکنم*خنده*
یونا: پس چرا میخندی*عصبانی*
لِئو: چوناصن نزاشتی بابات حرف بزنه.... ببخشید دیه نمیخندم ولی.... کار توهم اشتباه بوده
یونا: اشتباه؟
لِئو: به هرحال اون پدرته... و عزیزترین کس تو.... درضمن اون که نمیتونه تا عمر داره تنها بمونه میتونه؟
یونا: من براش هویجم؟
لِئو: یاااا..... تو الان..... مال منیـ....
یونا: چـ.... چیمیگی دیوونه
لِئو:*پوزخند شیطانی* منظورم اینه به هرحال ازدواج میکنیمو میریم سر خونه زندگیمون... و... بابات چی؟
یونا: درست.... درک میکنم ولی باید بهم میگفت اینکه از پارسال تاحالا چیزی بهم نگفته بیشتر ناراحتم کرده... درضمن خودتو بزار جای من بری خونه تو اتاق بابات و ببینیـ....
لِئو: میخای ماهم اینکارو بکنیم که تلافی کنی؟*به یونا زل میزنه*
یونا: لِئو من جدیمم
لِئو: میدونم که دخترم جدیه ولی.... اگه میخای اشمب اینجا بمون ولی فردا برو پیش بابات و ازش عذرخواهی کن به هرحال پدرته و به یه همدم نیاز داره.... در هرصورت که مامانتـ......
یونا: اوهوم.... میدونم... مامانم برنمیگرده
لِئو: خب دختر قشنگم پیشم میخابی؟ یا میری خونهـ؟
(ریدمم تو اینترنتا....واقعا نت خیلی ضعیفه دوستان🙂💔)
دیدگاه ها (۱۴)

من فداتون بشم اخهه ببخشید نتونستم باشم و به دلایلی نبودم و ف...

#فیک: چرا تو؟ پارت صَدو سیزده☆دایانا: خب دیهه من میرم...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو دوازده☆+اینطور اون دوستت.... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط