بیدار کردن اعضا توسط هاگه(یه دختر بداخلاق و بی اعصاب😥 )
بیدار کردن اعضا توسط هاگه(یه دختر بداخلاق و بی اعصاب😥 )
سوهو= هاگه: هیییییی آقا هه بیدار شووووو سوهو: ها؟؟ هاگه: میگم بیدار شووووو سوهو: ها چرا داد میزنی باشه. بعد هم خوابید هاگه که عصبانی شده بود بالش زیر سرشو محکم گرفت و پرتاب کرد به صورتش هاگه با داد: وقتی بهت میگم بیدار شووو ینی بیدار شو فک کردی من مثل بقیه با ناز تو رو بیدار میکنم زود برو تو حموم بینم! سوهو که آمادگی همچین رفتاری رو نداشت از همون موقعی که بالش به صورتش اصابت کرده بود با چشمای به زور باز نگه داشته نگاش میکرد و حرکت دیگه ای نمیکرد. هاگه: گفتممممم حموووم! سوهو از ترس افتاد رو زمین و همینطوری که میرفت سمت در حموم اتاق چند باری زمین افتاد بدبخت. هاگه نفس راحتی کشید هاگه: فک کرده که چی با همه باید همینطوری رفتار کرد والااا بعد هم از توی یکی از کمد ها یه پالتوی مشکی و از توی چند تا از کشو ها یه شلوار و بلوز چرمی برداشت و گذاشت رو تختش بعد هم از اتاق سوهو اومد بیرون و رفت سمت اتاق بعدی اتاق، اتاقِ کریس و لوهان بود کریس با جیغ های هاگه بیدار شده بود و رفته بود توحموم ولی لوهان همچنان خواب بود رفت سمت لوهان و گفت: اهم اهم لوهان: ... هاگه یکم بلند تر از قبل: اهم اهم لوهان: .... هاگه که دید اینجوری نمیشه با جیغ: اهمممم اهمممم لوهان: همونطور که خواب بود: ها؟؟ هاگه که دیگه ذله شده بود از دست این گروه پتو رو از سر لوهان کشید و چون پتو یه قسمتاییش زیر لوهان بود لوهان افتاد رو زمین و سرش خورد به میز و صندلی کنار تخت بعد یه آخ خیییلی خیلی بلند گفت بعد هم هاگه یه لبخند پیروز مندانه ای زد و ابرویی بالا پایین کرد و رفت سمت کمد دیواری اتاق و از توش دو دست لباس بیرون آورد اولین لباسو که یه بلوز پشمی بود با یه شلوار قهوه ای سوخته رو تخت کریس گذاشت لباس دوم رو هم که یه یه بلوز سفید گرم بایه شلوار کتان سفید بود رو هم رو تخت لوهان گذاشت لوهان هم بلند شد و دست و صورتشو شست و هاگه درست زمانی که داشت به سمت بیرون میرفت کریس از حموم اومد بیرون هاگه توقف نکرد و سمت در بعدی رفت بازش کرد شیومین در حالی که خواب بود و کنارش یه بسته پفک باز شده، توی خواب از اون پفک میخورد هاگه یه نفس عمیق کشید و گفت یا خدا این همینجوریشم تو خواب میخوره چه برسه بخوام بیدارش کنم از همین رو پارچ آبی که روی میز کنار تخت بود رو برداشت توشو یه نگاه کرد انگار فقط یه لیوان ازش برداشته شده بود و همون رو ریخت سر شیومین شیومین یه دفعه ای چشماشو باز کرد و همینجوری جیغ میزد هاگه که خسته شده بود بالشه رو برداشت و رو سرش نگه داشت و گفت قصد داری خفه شی یا اونقدر اون بالشو نگه دارم تا خفه شیییییی؟؟؟ شیومین در حالی که بالش رو صورتش بود حرف میزد هاگه که از این کار ژیو خندش گرفته بود بالشو گذاشت کنارو گفت چی بلغور میکنی تو واسه خودت بلند شو برو حموم بینم ژیومین که تازه قضیه رو گرفته بود گفت دارم میگم آروم تر هم میشه انسان رو بیدار کرد بعدشم من الان لباس ندارم چی کار باید کنم؟؟ هاگه: اولا تو نگران اون نباش من بهت لباس میدم دوما اینکه آخه دقیقا مشکل اینجاس که شما انسان نیستین تا مثل انسان بلندتون کنم شما دراکولایین دراکولااااا هاگه همونطور که لباس های ژیومین رو آماده میکرد اینا رو میگفت بعد هم لباسا رو گذاشت رو تختشو رفت بعد هم رفت سمت اتاق چانیول هاگه نمیدونست چرا همش دلش میخواست این بشرو اذیت کنه بعد به فکر شیطانیش که تو سرش در حال پرورش دادن بود خندید بعد یه دفعه ای رفت سمتشو بادستاش شونه هاشو سریع سریع تکون داد و گفت چان چان بدبخت شدییییییییییی اونا میخوان تو رو اخراج کنن چاااان !!! چانیول باشنیدن کلمه اخراج سریع از تخت پرید و گفت چیییییییی؟؟ هاگه قه قه زد زیر خنده و گفت ایول خوشم اومد بعد رفت سمت کمد های اتاق تا لباس براش بیاره
چانی که هنوز گیج بود قضیه رو میگیره و میگه: نه من واقعا میخوام بدونم اولا تو فکر جوونی منو نکردی دوما فکر بچه های آیندمو نکردی سوما با خودت نگفتی بمیرم کی باید جواب بده چهارما نگفتی من اگه نباشم کی میخواد تو کنسرت بخونه بجای من... و همینطوری گفت هاگه لباسا رو انتخاب کرد و گذاشت رو تخت. چانی: چهاردهما میشه بگی هدفت از این کار چی بود پونزدهما تو به... هاگه با ناله و درحالی که خسته شده بود: چانیول غلط کردم بخدا تو به بزرگی خودت ببخش چانی: نه آخه تو... هاگه در حالی که جیغ میزد و میگفت نهههههه تروخدااا بسهههههه به سمت در دوید و از اتاق خارج شد و از پله ها رفت باله به سمت طبقه پنجم اولین درو باز کرد یاد شب غش کردن هیجی افتاد و زو زیر خنده بعد رفت سمت تاعو با دنپاییش زد تو سر بدبخت و گفت هوووی نمیخوای بیدار شییی کنسرتتون دیر میشه هاااااا تاعو بزار یکم دیگه بخوابم الان میام هاگه
سوهو= هاگه: هیییییی آقا هه بیدار شووووو سوهو: ها؟؟ هاگه: میگم بیدار شووووو سوهو: ها چرا داد میزنی باشه. بعد هم خوابید هاگه که عصبانی شده بود بالش زیر سرشو محکم گرفت و پرتاب کرد به صورتش هاگه با داد: وقتی بهت میگم بیدار شووو ینی بیدار شو فک کردی من مثل بقیه با ناز تو رو بیدار میکنم زود برو تو حموم بینم! سوهو که آمادگی همچین رفتاری رو نداشت از همون موقعی که بالش به صورتش اصابت کرده بود با چشمای به زور باز نگه داشته نگاش میکرد و حرکت دیگه ای نمیکرد. هاگه: گفتممممم حموووم! سوهو از ترس افتاد رو زمین و همینطوری که میرفت سمت در حموم اتاق چند باری زمین افتاد بدبخت. هاگه نفس راحتی کشید هاگه: فک کرده که چی با همه باید همینطوری رفتار کرد والااا بعد هم از توی یکی از کمد ها یه پالتوی مشکی و از توی چند تا از کشو ها یه شلوار و بلوز چرمی برداشت و گذاشت رو تختش بعد هم از اتاق سوهو اومد بیرون و رفت سمت اتاق بعدی اتاق، اتاقِ کریس و لوهان بود کریس با جیغ های هاگه بیدار شده بود و رفته بود توحموم ولی لوهان همچنان خواب بود رفت سمت لوهان و گفت: اهم اهم لوهان: ... هاگه یکم بلند تر از قبل: اهم اهم لوهان: .... هاگه که دید اینجوری نمیشه با جیغ: اهمممم اهمممم لوهان: همونطور که خواب بود: ها؟؟ هاگه که دیگه ذله شده بود از دست این گروه پتو رو از سر لوهان کشید و چون پتو یه قسمتاییش زیر لوهان بود لوهان افتاد رو زمین و سرش خورد به میز و صندلی کنار تخت بعد یه آخ خیییلی خیلی بلند گفت بعد هم هاگه یه لبخند پیروز مندانه ای زد و ابرویی بالا پایین کرد و رفت سمت کمد دیواری اتاق و از توش دو دست لباس بیرون آورد اولین لباسو که یه بلوز پشمی بود با یه شلوار قهوه ای سوخته رو تخت کریس گذاشت لباس دوم رو هم که یه یه بلوز سفید گرم بایه شلوار کتان سفید بود رو هم رو تخت لوهان گذاشت لوهان هم بلند شد و دست و صورتشو شست و هاگه درست زمانی که داشت به سمت بیرون میرفت کریس از حموم اومد بیرون هاگه توقف نکرد و سمت در بعدی رفت بازش کرد شیومین در حالی که خواب بود و کنارش یه بسته پفک باز شده، توی خواب از اون پفک میخورد هاگه یه نفس عمیق کشید و گفت یا خدا این همینجوریشم تو خواب میخوره چه برسه بخوام بیدارش کنم از همین رو پارچ آبی که روی میز کنار تخت بود رو برداشت توشو یه نگاه کرد انگار فقط یه لیوان ازش برداشته شده بود و همون رو ریخت سر شیومین شیومین یه دفعه ای چشماشو باز کرد و همینجوری جیغ میزد هاگه که خسته شده بود بالشه رو برداشت و رو سرش نگه داشت و گفت قصد داری خفه شی یا اونقدر اون بالشو نگه دارم تا خفه شیییییی؟؟؟ شیومین در حالی که بالش رو صورتش بود حرف میزد هاگه که از این کار ژیو خندش گرفته بود بالشو گذاشت کنارو گفت چی بلغور میکنی تو واسه خودت بلند شو برو حموم بینم ژیومین که تازه قضیه رو گرفته بود گفت دارم میگم آروم تر هم میشه انسان رو بیدار کرد بعدشم من الان لباس ندارم چی کار باید کنم؟؟ هاگه: اولا تو نگران اون نباش من بهت لباس میدم دوما اینکه آخه دقیقا مشکل اینجاس که شما انسان نیستین تا مثل انسان بلندتون کنم شما دراکولایین دراکولااااا هاگه همونطور که لباس های ژیومین رو آماده میکرد اینا رو میگفت بعد هم لباسا رو گذاشت رو تختشو رفت بعد هم رفت سمت اتاق چانیول هاگه نمیدونست چرا همش دلش میخواست این بشرو اذیت کنه بعد به فکر شیطانیش که تو سرش در حال پرورش دادن بود خندید بعد یه دفعه ای رفت سمتشو بادستاش شونه هاشو سریع سریع تکون داد و گفت چان چان بدبخت شدییییییییییی اونا میخوان تو رو اخراج کنن چاااان !!! چانیول باشنیدن کلمه اخراج سریع از تخت پرید و گفت چیییییییی؟؟ هاگه قه قه زد زیر خنده و گفت ایول خوشم اومد بعد رفت سمت کمد های اتاق تا لباس براش بیاره
چانی که هنوز گیج بود قضیه رو میگیره و میگه: نه من واقعا میخوام بدونم اولا تو فکر جوونی منو نکردی دوما فکر بچه های آیندمو نکردی سوما با خودت نگفتی بمیرم کی باید جواب بده چهارما نگفتی من اگه نباشم کی میخواد تو کنسرت بخونه بجای من... و همینطوری گفت هاگه لباسا رو انتخاب کرد و گذاشت رو تخت. چانی: چهاردهما میشه بگی هدفت از این کار چی بود پونزدهما تو به... هاگه با ناله و درحالی که خسته شده بود: چانیول غلط کردم بخدا تو به بزرگی خودت ببخش چانی: نه آخه تو... هاگه در حالی که جیغ میزد و میگفت نهههههه تروخدااا بسهههههه به سمت در دوید و از اتاق خارج شد و از پله ها رفت باله به سمت طبقه پنجم اولین درو باز کرد یاد شب غش کردن هیجی افتاد و زو زیر خنده بعد رفت سمت تاعو با دنپاییش زد تو سر بدبخت و گفت هوووی نمیخوای بیدار شییی کنسرتتون دیر میشه هاااااا تاعو بزار یکم دیگه بخوابم الان میام هاگه
۲۲.۴k
۱۱ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.