هوفففف عزیزم من باید برم کاری داشتی بهم بگو نزنی چیزو بش

+هوفففف عزیزم من باید برم کاری داشتی بهم بگو نزنی چیزو بشکونیاااا
ویو تهیونگ
سرشو تکون داد و رفت رو تختش یه گچ برداشت و روی چهار تا خط یه خط زد رو دیوار رفتم سمت اتاق آت.

ویو جونگکوک
دلم برای آت یه ذره شده جونگین کم مونده خودشو بکشه یهو خون بالا آورد وقتی بردم بیمارستان دکترا گفتن بخاطر گریه زیاد حلقش زخم شده و نباید زیاد گریه کنه تازه مرخص شده بود که دوباره بغض کرد
®مامانی پس نمیاد (بغض)
+میاد پسر قشنگم فقط گریه نکن(بغض شدید)
خودم داشتم بزور بغضم و نگه میداشتم بعد به یه ذره بچه میگم گریه نکنه...آت پس کجایی عزیزم
ویو آت
بدنمو پانسمان کردم تا عفونت نکنه تهیونگ اومد تو اتاق
+حالا چطوره پرنسس من؟(پوزخند)درد داری؟
-روانی چه مرگته؟
+دلت بازم کتک میخواد نه؟
رفت سراغ شلاق ها که داد زدم
-نهههه توروخدا
+پس شب میای تو اتاقم
-دلم برای جونگکوک تنگ شده (گریه)
+اووووو دلم سوخت (پوزخند صدا دار)
سرمو انداختم پایین و هق زدم...چونمو گرفت و اشکامو پاک کرد
ویو تهیونگ
داشت گریه میکرد که چشماشو بوسیدم
-میدونی که از گریه کردن خوشم نمیاد و ممکنه سگ بشم نه؟
اشکاشو کنترل کرد که پوزخندی زدم و محکم چونشو ول کردم
+شب می‌بینمت پرنسس
رفتم بار تا یکم مشروب بخورم ولی همش فکرم درگیر کلارا بود خیلی دلم میخواست بهم بگه بابا هه تهیونگ خیلی پر توقعی...اینهمه بلا سر دختر خودت آوردی...توقع داری بهت بگه بابا؟بغض شدید گرفتم و دستمو محکم رو میز بار کوبیدم که شکست و خون از دستم ریخت با همون دستای خونی صورتم و مالش دادم تا بغضم اروم بشه
دیدگاه ها (۶)

ویو کلارا خدا من دیگه دوست ندارم...همه میگن تو بنده هاتو دوس...

جواب ناشناساممماوفف بعضیا دلشون برای کتک های اول مهر تنگ شده...

ویو تهیونگ وقتی دیدمش که با جیمز دعوا میکرد سر اینکه به من ف...

https://wisgoon.com/gjkkkggfbپیج جدیدمه همه فالو کنن تا پارت...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

سناریووقتی سرت داد میزنن و یهو بهت سیلی میزنن❤️‍🩹( به عنوان ...

قاتل سادیسمی من 🍸پارت ۱۷:۰۰ صبحویو اتاز خواب بیدار شدم که سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط