ماه روشن من پارت 36
فلش بک به خونه
جیمین
انقدر خسته بودم که درو باز کردم داشت خوابم میبرد هلیا گفت رو کاناپه بخوابم متوجه دستی روی بدنم شدم چشمام رو باز کردم دیدم هلیا داره لباسمو عوض میکنه وقتی دکمه لباسمو باز کردم دستش خورد به سینه هام یلحظه احساس تحریک شدن کردم ولی نه تحریک نشده بودم خوبه چون هلیا نمیتونست دیدم لباسمو عوض کرد کتمو برداشت که بره دستشو گرفتم
+چیزی شده ددی
-نه ولی
+ولی چی
-میشه بوسم کنی
+باش
لپمو بوس کرد ولی بازم نزاشتم برع
-لب
+چشم
لبمو بوسید بعد رفت
منم گرفتم خوابیدم
هلیا
رفتم لباس های جیمین رو عوض کردم بعد گفت ببوسمش منم بوسیدمش کتش رو ور داشتم رفتم سمت اتاقمون کتشو اویزون کردم بعد امدم برم اشپزخونه که یه نامه دیدم روش نوشته بود از طرف اجوما
٫سلام دخترم سلام پسرم من برای 1 ماه امدم مسافرت خونه یکی از دوستام براتون غذا اماده کرده بودم ولی نیومدید ببخشید نتونستم براتون غذا درست کنم تا 1 ماه نیستم مراقب خودتون باشید خدافظ
+خب اجوما هم رفته مسافرت
-هلیا
+جونم
-چی میگی
+اجوما نامه داده گفته رفته مسافرت
-وای چه بهتر باهم راحتیم هلیا بدو یه لباس خیلی باز بپوش بیت پیش ددیت
+وای ددی خیلی دوست دارم ولی همه لباسام کثیفن
-ولی ددی باید بدنتو ببینم
+شاید شب دیدی
-خب باش
+افرین پسر خوب
رفتم اشپز خونه رایمون با گوشت درست کردم
+جیمینا
-بله بیب
+شام امادست بیا
-اوک
شام رو خوردیم رفتیم باهم قسمت 7 عاشقان ماه رو دیدم بعد رفتم حموم امدم تازه ساعت 10 شب بود
+جیمینا
-جونم
+میری یکم برام بستنی بگیری
-اره بیبی الان میگیرم
+هردو شکلاتی
-باش مراقب باش
+اوک
جیمین رفت اماده شد رفت بیرون صدای زنگ امد اولش فک کردم جیمینه ولی وقتی درو باز کردم دیدم.....................
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید✨💙
جیمین
انقدر خسته بودم که درو باز کردم داشت خوابم میبرد هلیا گفت رو کاناپه بخوابم متوجه دستی روی بدنم شدم چشمام رو باز کردم دیدم هلیا داره لباسمو عوض میکنه وقتی دکمه لباسمو باز کردم دستش خورد به سینه هام یلحظه احساس تحریک شدن کردم ولی نه تحریک نشده بودم خوبه چون هلیا نمیتونست دیدم لباسمو عوض کرد کتمو برداشت که بره دستشو گرفتم
+چیزی شده ددی
-نه ولی
+ولی چی
-میشه بوسم کنی
+باش
لپمو بوس کرد ولی بازم نزاشتم برع
-لب
+چشم
لبمو بوسید بعد رفت
منم گرفتم خوابیدم
هلیا
رفتم لباس های جیمین رو عوض کردم بعد گفت ببوسمش منم بوسیدمش کتش رو ور داشتم رفتم سمت اتاقمون کتشو اویزون کردم بعد امدم برم اشپزخونه که یه نامه دیدم روش نوشته بود از طرف اجوما
٫سلام دخترم سلام پسرم من برای 1 ماه امدم مسافرت خونه یکی از دوستام براتون غذا اماده کرده بودم ولی نیومدید ببخشید نتونستم براتون غذا درست کنم تا 1 ماه نیستم مراقب خودتون باشید خدافظ
+خب اجوما هم رفته مسافرت
-هلیا
+جونم
-چی میگی
+اجوما نامه داده گفته رفته مسافرت
-وای چه بهتر باهم راحتیم هلیا بدو یه لباس خیلی باز بپوش بیت پیش ددیت
+وای ددی خیلی دوست دارم ولی همه لباسام کثیفن
-ولی ددی باید بدنتو ببینم
+شاید شب دیدی
-خب باش
+افرین پسر خوب
رفتم اشپز خونه رایمون با گوشت درست کردم
+جیمینا
-بله بیب
+شام امادست بیا
-اوک
شام رو خوردیم رفتیم باهم قسمت 7 عاشقان ماه رو دیدم بعد رفتم حموم امدم تازه ساعت 10 شب بود
+جیمینا
-جونم
+میری یکم برام بستنی بگیری
-اره بیبی الان میگیرم
+هردو شکلاتی
-باش مراقب باش
+اوک
جیمین رفت اماده شد رفت بیرون صدای زنگ امد اولش فک کردم جیمینه ولی وقتی درو باز کردم دیدم.....................
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید✨💙
۸.۳k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.