ماه روشن من
ماه روشن من
پارت 35
جیمین
وقتی رفتم داخل اتاق جلسه دیدم میسو پیش مربیمون نشسته
-اقا ایشون چرا اینجان
کوک:جیمین هرچی بهش میگیم میگه نه
-چیو میگه نه
کوک:بهش میگم که میسو داشت هلیا رو میکشت ولی مربی باور نمیکنه
مربی:من باور نمیکنم تا خود هلیا بگه
جلو همه به هلیا زنگ زدم
-بیبی خوبی؟
+اهوم ددی چی شده
-وقتی امدم داخل اتاق جلسه میسو رو دیدم کنار مربی نشسته ولی مربی میگه من باور نمیکنم تا هلیا بگه
+الان میام ماشین داریم
-اره بیب ماشین دومم هست فقط مراقب باش
هلیا
فلش بک به کمپانی اتاق جلسه
وقتی رفتم تو جیمین امد سمتم بغلم کرد همه بهم سلام دادن
-بیبی بیا بشین پیشم
رفتم پیش جیمین نشستم
مربی:خب گوش میدم خانم پارک
+من و میسو باهم دشمنیم میسو عاشق جیمین اولین بار رگ دست راستم رو زد دومین بار منو هل داد شیشه رفت تو رگ دستم سومین بار امد تو خونم رگ دست چپمو رو زد و بعد رگ گردنمو که 3 ماه تو بیمارستان بودم همین حالا باور میکنید یا نمیکنید مهم نیست ولی اون به هرزه نجسه
مربی:وای پسرا متاسفم من باور نکردم ببخشید میسو
*بله استاد
مربی:اخراجی
*چی باش مهم نیست
میسو دیدم داشت از بغلم رد میشد با یه چیز تیز دستمو برید.
+اخ اییی
-بیبی نه
دیگه نفهمیدم
جیمین
وقتی مربی گفت میسو اخراجه خوشم امد ولی تا امد بره از بغل هلیا رد شد و هلیا اخ گفت دیدم از دستش خون میره دیگه داشتم دیوونه میشدم باید ازش شکایت کنم پسرا هم نگران بودن ولی بهشون گفتم نیان
رفتیم سمت بیمارستان
فلش بک به بیمارستان
هلیا رو بردم دکتر امد
/خب خداروشکر یه خبر خوب
-چه خبری دکتر
/خانم پارک بدنشون قوی تر شده
-خب خدارو شکر میتونم ببرمش
/بله میتونید
هلیا رو برای استایل بغل کردم رفتیم خونه
فلش بک به خونه
................
┅┅┅┅┅┅┅༻❁༺┅┅┅┅┅┅┅
حمایت کنید بیبی هام ♥✨
پارت 35
جیمین
وقتی رفتم داخل اتاق جلسه دیدم میسو پیش مربیمون نشسته
-اقا ایشون چرا اینجان
کوک:جیمین هرچی بهش میگیم میگه نه
-چیو میگه نه
کوک:بهش میگم که میسو داشت هلیا رو میکشت ولی مربی باور نمیکنه
مربی:من باور نمیکنم تا خود هلیا بگه
جلو همه به هلیا زنگ زدم
-بیبی خوبی؟
+اهوم ددی چی شده
-وقتی امدم داخل اتاق جلسه میسو رو دیدم کنار مربی نشسته ولی مربی میگه من باور نمیکنم تا هلیا بگه
+الان میام ماشین داریم
-اره بیب ماشین دومم هست فقط مراقب باش
هلیا
فلش بک به کمپانی اتاق جلسه
وقتی رفتم تو جیمین امد سمتم بغلم کرد همه بهم سلام دادن
-بیبی بیا بشین پیشم
رفتم پیش جیمین نشستم
مربی:خب گوش میدم خانم پارک
+من و میسو باهم دشمنیم میسو عاشق جیمین اولین بار رگ دست راستم رو زد دومین بار منو هل داد شیشه رفت تو رگ دستم سومین بار امد تو خونم رگ دست چپمو رو زد و بعد رگ گردنمو که 3 ماه تو بیمارستان بودم همین حالا باور میکنید یا نمیکنید مهم نیست ولی اون به هرزه نجسه
مربی:وای پسرا متاسفم من باور نکردم ببخشید میسو
*بله استاد
مربی:اخراجی
*چی باش مهم نیست
میسو دیدم داشت از بغلم رد میشد با یه چیز تیز دستمو برید.
+اخ اییی
-بیبی نه
دیگه نفهمیدم
جیمین
وقتی مربی گفت میسو اخراجه خوشم امد ولی تا امد بره از بغل هلیا رد شد و هلیا اخ گفت دیدم از دستش خون میره دیگه داشتم دیوونه میشدم باید ازش شکایت کنم پسرا هم نگران بودن ولی بهشون گفتم نیان
رفتیم سمت بیمارستان
فلش بک به بیمارستان
هلیا رو بردم دکتر امد
/خب خداروشکر یه خبر خوب
-چه خبری دکتر
/خانم پارک بدنشون قوی تر شده
-خب خدارو شکر میتونم ببرمش
/بله میتونید
هلیا رو برای استایل بغل کردم رفتیم خونه
فلش بک به خونه
................
┅┅┅┅┅┅┅༻❁༺┅┅┅┅┅┅┅
حمایت کنید بیبی هام ♥✨
۷.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.