پارت ۱۵:
پارت ۱۵:
پایان فلش بک
جین:عررررررر«با گریه میره بغل جونگ کوک»
نامجون:عالی بود«بغض»
تهیونگ:هعیییییی
جونگ کوک:بسم الله خدایا اینا چی زدن
جین:پدرسگ خیلی احساسی بودددد عررر
جونگ کوک:آره آره باشه
نامجون:«پوکر نگاهش میکنه»
..................................................................................................
لارا ویو:
با صدای کسی از خواب بیدار شدم دیدم اون جونگ کوکه که داره موهام و نوازش میکنه
جونگ کوک:لارا...لارا بیدار شو
لارا:بذار بخوابم
جونگ کوک«خنده» پاشو دیگه ساعت ۹ صبحه
جونگ کوک ویو:
داشتم باهاش حرف میزدم که دستم و گرفت انداخت روی تخت
خودش رو توی بغلم جا داد
منم یفت بغلش کردم و آروم توی گوشش زمزمه کردم:
نمیخوای بیدار شی؟
لارا:نه
جونگ کوک:باشه همینجا بمون فقط
.................................................................................................
ساعت ۸ شب بود و نامجون و جین و نیلا و لارا و تهیونگ و جونگ کوک داشتن توی خیابونا میگشتن
جین:بچه ها گشنمهههههههههه
نامجون:ای بابا تو هم که رودت ماشالا کش میاد
لارا:منم گشنمه
جین:هه برا من فقط نظر دوست دختر جونگ کوک مهمه
جونگ کوک چپ چپ نگاهش میکنه
نیلا:وااااا دوست دختر جونگ کوک کیه؟
نامجون:لاراس دیگه
نیلا:چیییییییییی
تهیونگ :آره
نیلا:هورااااا هوراااا دارم خاله میشممممممممممممم
لارا از خجالت رنگ گوجه شده بود
جونگ کوک رفت سمتش و لارا رو گرفت توی بغلش
لارا از خجالت توی بغل جونگ کوک قایم شده بود
جونگ کوک:کی گفته داری خاله میشی؟
تهیونگ :عهههه جونگ کوک امشب باید منو عمو کنی و نیلارم خاله کنی«چشمک»
لارا دیگه از خجالت نمیدونست چی کار کنه
جونگ کوک:عشقم بزرگترا مقدمن
جین:راست میگهههههههههه
نامجون :وایی حالا ول کنین منم گشنم شد
جونگ کوک:من اینجا یک رستوران میشناسم غذا هاش هم خیلی خوبه
بریم اونجا؟
همه:آآآآآآآآرههههههههه
«رستوران»
جونگ کوک:خب بچه ا چی میخورین؟
لارا:من استیک میخوام
نیلا و نامجون:ما هم همینطور
تهیونگ و جین:ما پیتزا میخوایم
جونگ کوک:باشه الان میرم میگم
نیلا:لارا آفرین که به قلبت اعتماد کردی«آروم»
لارا:آره واقعا اولش فکر کردم اشتباه کردم ولی بعد دیدم تصمیمم درست بوده«آروم»
جونگ کوک اومد
خب بچه ها الان میارن
...................................................................................................
لارا ویو:
خب بقیه زودتر رفتن هتل ولی جونگ کوک گفت یخواد یه چیزی نشونم بده
برای همین ما به اونا گفتیم برن تا ما هم بعدا بیایم
جونگ کوک دستم رو گرفته بود و منم سرم روی شونش بود
لارا:جونگ کوک کجا میخوایم بریم؟
جونگ کوک:سوپرایزه
و............
پایان فلش بک
جین:عررررررر«با گریه میره بغل جونگ کوک»
نامجون:عالی بود«بغض»
تهیونگ:هعیییییی
جونگ کوک:بسم الله خدایا اینا چی زدن
جین:پدرسگ خیلی احساسی بودددد عررر
جونگ کوک:آره آره باشه
نامجون:«پوکر نگاهش میکنه»
..................................................................................................
لارا ویو:
با صدای کسی از خواب بیدار شدم دیدم اون جونگ کوکه که داره موهام و نوازش میکنه
جونگ کوک:لارا...لارا بیدار شو
لارا:بذار بخوابم
جونگ کوک«خنده» پاشو دیگه ساعت ۹ صبحه
جونگ کوک ویو:
داشتم باهاش حرف میزدم که دستم و گرفت انداخت روی تخت
خودش رو توی بغلم جا داد
منم یفت بغلش کردم و آروم توی گوشش زمزمه کردم:
نمیخوای بیدار شی؟
لارا:نه
جونگ کوک:باشه همینجا بمون فقط
.................................................................................................
ساعت ۸ شب بود و نامجون و جین و نیلا و لارا و تهیونگ و جونگ کوک داشتن توی خیابونا میگشتن
جین:بچه ها گشنمهههههههههه
نامجون:ای بابا تو هم که رودت ماشالا کش میاد
لارا:منم گشنمه
جین:هه برا من فقط نظر دوست دختر جونگ کوک مهمه
جونگ کوک چپ چپ نگاهش میکنه
نیلا:وااااا دوست دختر جونگ کوک کیه؟
نامجون:لاراس دیگه
نیلا:چیییییییییی
تهیونگ :آره
نیلا:هورااااا هوراااا دارم خاله میشممممممممممممم
لارا از خجالت رنگ گوجه شده بود
جونگ کوک رفت سمتش و لارا رو گرفت توی بغلش
لارا از خجالت توی بغل جونگ کوک قایم شده بود
جونگ کوک:کی گفته داری خاله میشی؟
تهیونگ :عهههه جونگ کوک امشب باید منو عمو کنی و نیلارم خاله کنی«چشمک»
لارا دیگه از خجالت نمیدونست چی کار کنه
جونگ کوک:عشقم بزرگترا مقدمن
جین:راست میگهههههههههه
نامجون :وایی حالا ول کنین منم گشنم شد
جونگ کوک:من اینجا یک رستوران میشناسم غذا هاش هم خیلی خوبه
بریم اونجا؟
همه:آآآآآآآآرههههههههه
«رستوران»
جونگ کوک:خب بچه ا چی میخورین؟
لارا:من استیک میخوام
نیلا و نامجون:ما هم همینطور
تهیونگ و جین:ما پیتزا میخوایم
جونگ کوک:باشه الان میرم میگم
نیلا:لارا آفرین که به قلبت اعتماد کردی«آروم»
لارا:آره واقعا اولش فکر کردم اشتباه کردم ولی بعد دیدم تصمیمم درست بوده«آروم»
جونگ کوک اومد
خب بچه ها الان میارن
...................................................................................................
لارا ویو:
خب بقیه زودتر رفتن هتل ولی جونگ کوک گفت یخواد یه چیزی نشونم بده
برای همین ما به اونا گفتیم برن تا ما هم بعدا بیایم
جونگ کوک دستم رو گرفته بود و منم سرم روی شونش بود
لارا:جونگ کوک کجا میخوایم بریم؟
جونگ کوک:سوپرایزه
و............
۱۰.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.