پارت ۱۳
پارت ۱۳:
جونگ کوک ویو
یهویی چشمم خورد به لارا که با قیافه خوابالو ولی ترسیده داره به ما نگاه میکنه
موهاش و چون دیشب باز گداشته بود خیلی بهم ریخته شده بود
خیلیییی کیوت بود مخوصا با اون قیافه خواب آلوش
جونگ کوک:«خنده» کیوت من
نامجون و جین و تهیونگ:اووووووووووووووو
جونگ کوک:کوفتتتتتتتتتت
جین:دیدین گفتم.... دیدین گفتممممممممممم«با داد و ذوق زده»
جونگ کوک:«پوکر نگاهشوین میکنه»
آروم با یه لبخند ملایم به سمتش رفتم و نشستم روی تخت کنارش
لارا:کوکی اینا کین؟
جونگ کوک:هیششش جوجه من فعلا بخواب بعدا برات تعریف میکنم
لارا رو براید اتایل بغل کردم و بردمش توی اتاق تهیونگ خوابوندمش بغل نیلا
خودمم نشستم کنارش و داشتم موهاش رو نوازش میکردم که دیدم خودش رو توی بغلم جا داد
لارا:جونگ کوک اونا کی بودن؟
جونگ کوک:اونا دوستام بودن
جونگ کوک:اسماشون نامجون و جینه
اونی که موهاش کوتاه بود نامجون بود
اونیم که داشت داد میزد جین بود
لارا:چرا داشت داد میزد؟
جونگ کوک:ذوق زده شده بود جوجه منو دیده بود
لارا:«خنده»
جونگ کوک:بخواب ...... بخواب هنوز خیلی زوده
لارا:باشه
جونگ کوک :منم میرم تا اینا فکرای بد نکردن
لارا:هههههه باشه
لارا ویو:
جونگ کوک رفت . اون موقعی که داشت میومد پیشم با نگاه و لبخندش واقعا آرامش گرفته بودم
ولی خب چیکار میکردم خوابم میومد
هعی
واقعا کار درست رو کردم که به حرف قلبم گوش کردم و بهش اعتماد کردم
جونگ کوک ویو:
ای باباااااااااااا اینا نمیذارن دو دیقه تنها باشیم بخدا
هوففففففففففففف
رفتم توی اتاق خودمون با صحنه ای که دیدم از خنده رودل کرده بودم
جین:وایییی وایییییییییی دیدینننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نامجون:دادااااااااااشششششششش
جین:نامجون نامجون دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟
نامجون:چیو؟؟
جین:دیدی چقدر با هم خوب بودن؟؟؟؟؟؟
تهیونگ:داداش خدایی راستشو بگو
جین:چیو؟
تهیونگ:چی زدی؟
جین:هیچی هیچی هیچجی
جین:عه جونگ کوک اومد
جین:خب خب خب بگو چی کار کردی شیطونننن«نگاه شیطنت آمیز»
جونگ کوک:هیچی بخدا
تهیونگ : چطور انقدر یکدفعه...
جونگ کوک:عهههههههه
تهیونگ :باشه باشه غلط کردم
نامحون :حالا بگو
جونگ کوک:خب ماجرا از دیشب شروع شد که....
جونگ کوک ویو
یهویی چشمم خورد به لارا که با قیافه خوابالو ولی ترسیده داره به ما نگاه میکنه
موهاش و چون دیشب باز گداشته بود خیلی بهم ریخته شده بود
خیلیییی کیوت بود مخوصا با اون قیافه خواب آلوش
جونگ کوک:«خنده» کیوت من
نامجون و جین و تهیونگ:اووووووووووووووو
جونگ کوک:کوفتتتتتتتتتت
جین:دیدین گفتم.... دیدین گفتممممممممممم«با داد و ذوق زده»
جونگ کوک:«پوکر نگاهشوین میکنه»
آروم با یه لبخند ملایم به سمتش رفتم و نشستم روی تخت کنارش
لارا:کوکی اینا کین؟
جونگ کوک:هیششش جوجه من فعلا بخواب بعدا برات تعریف میکنم
لارا رو براید اتایل بغل کردم و بردمش توی اتاق تهیونگ خوابوندمش بغل نیلا
خودمم نشستم کنارش و داشتم موهاش رو نوازش میکردم که دیدم خودش رو توی بغلم جا داد
لارا:جونگ کوک اونا کی بودن؟
جونگ کوک:اونا دوستام بودن
جونگ کوک:اسماشون نامجون و جینه
اونی که موهاش کوتاه بود نامجون بود
اونیم که داشت داد میزد جین بود
لارا:چرا داشت داد میزد؟
جونگ کوک:ذوق زده شده بود جوجه منو دیده بود
لارا:«خنده»
جونگ کوک:بخواب ...... بخواب هنوز خیلی زوده
لارا:باشه
جونگ کوک :منم میرم تا اینا فکرای بد نکردن
لارا:هههههه باشه
لارا ویو:
جونگ کوک رفت . اون موقعی که داشت میومد پیشم با نگاه و لبخندش واقعا آرامش گرفته بودم
ولی خب چیکار میکردم خوابم میومد
هعی
واقعا کار درست رو کردم که به حرف قلبم گوش کردم و بهش اعتماد کردم
جونگ کوک ویو:
ای باباااااااااااا اینا نمیذارن دو دیقه تنها باشیم بخدا
هوففففففففففففف
رفتم توی اتاق خودمون با صحنه ای که دیدم از خنده رودل کرده بودم
جین:وایییی وایییییییییی دیدینننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نامجون:دادااااااااااشششششششش
جین:نامجون نامجون دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟
نامجون:چیو؟؟
جین:دیدی چقدر با هم خوب بودن؟؟؟؟؟؟
تهیونگ:داداش خدایی راستشو بگو
جین:چیو؟
تهیونگ:چی زدی؟
جین:هیچی هیچی هیچجی
جین:عه جونگ کوک اومد
جین:خب خب خب بگو چی کار کردی شیطونننن«نگاه شیطنت آمیز»
جونگ کوک:هیچی بخدا
تهیونگ : چطور انقدر یکدفعه...
جونگ کوک:عهههههههه
تهیونگ :باشه باشه غلط کردم
نامحون :حالا بگو
جونگ کوک:خب ماجرا از دیشب شروع شد که....
۷.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.