پارت 44🌼
پارت 44🌼
(ظهر)
ایلین: اووههه چمدون ها هم تموم شدن خوب بیاین تصمیم بگیریم رفتیم ایران چیکار گنیم و درمورد رسم و رسومشون براتون بگم
تهیونگ: اول من میگم
منن دوست دارم اول از اینکه میرم ایران ببینم چقدر طرفدار برامون امده و ریکشنشون چیه و دوم برم و بازار های اونجا رو بگردم و کلی چیز بخرم و برم به رستورانشون و یه فن میتینگ برا ارمی ها بزارم و به جاهای دیدنیش سر بزنم
ایلین: افرین خوبه خوب اول اینکه ارمی های ایرانی مطمئنن قش میکنن بعد اینکه میریم و کلی جاها باهم میگردیم و مطمئنم خوش میگذره
جیهوپ: خوب یه کمی در مورد رسم و رسوم بگو
ایلین: خوب باشه......
(شب)
جین: خوب بیاین بریمم تا دورمون نشده
جیمین: ما اماده ایم بیاین بریم
تهیونگ: اووهه خیلی استرس دارم خداخودش کمک کنهه
(بعد از سوار شدن به هواپیما)
ایلین: داخل هواپیما نسشته بودیم یهو دیدیم هواپیما داره تکون میخوره و دارن میگن که کمر بنداتون رو ببندین خیلی ترسیده بودیم
نامجون: چیشده اینجا چخبره
مامور: هواپیما در حال سقوط هس
تهیونگ: نههههههه
ایلین: نهههههه امکان نداره
جونگکوک: سرجام خشکم زده بود و ترسیده بودم یهو دیدم با شتاب محکم خوردیم زمین
ایلین: هواپیما داشت سقوط میکرد هواپیما داشت میخورد به زمین که یهو از خواب پریدم🤣🤣
(الان قیافه همتون خنده دارع🤣🤣اوکی ببخشید ترسوندمتون)
ایلین: از خواب پریدم اووهه چه خواب بدی بود اووففف
(هنگام رسیدن به شیراز)
ایلین: هواپیما داشت مینشست خیلی استرس داشتم
اعضا: هووففف بالاخره رسیدیم وااییی یعنی الان ارمی ها امدن یا ن🫣.....
(ظهر)
ایلین: اووههه چمدون ها هم تموم شدن خوب بیاین تصمیم بگیریم رفتیم ایران چیکار گنیم و درمورد رسم و رسومشون براتون بگم
تهیونگ: اول من میگم
منن دوست دارم اول از اینکه میرم ایران ببینم چقدر طرفدار برامون امده و ریکشنشون چیه و دوم برم و بازار های اونجا رو بگردم و کلی چیز بخرم و برم به رستورانشون و یه فن میتینگ برا ارمی ها بزارم و به جاهای دیدنیش سر بزنم
ایلین: افرین خوبه خوب اول اینکه ارمی های ایرانی مطمئنن قش میکنن بعد اینکه میریم و کلی جاها باهم میگردیم و مطمئنم خوش میگذره
جیهوپ: خوب یه کمی در مورد رسم و رسوم بگو
ایلین: خوب باشه......
(شب)
جین: خوب بیاین بریمم تا دورمون نشده
جیمین: ما اماده ایم بیاین بریم
تهیونگ: اووهه خیلی استرس دارم خداخودش کمک کنهه
(بعد از سوار شدن به هواپیما)
ایلین: داخل هواپیما نسشته بودیم یهو دیدیم هواپیما داره تکون میخوره و دارن میگن که کمر بنداتون رو ببندین خیلی ترسیده بودیم
نامجون: چیشده اینجا چخبره
مامور: هواپیما در حال سقوط هس
تهیونگ: نههههههه
ایلین: نهههههه امکان نداره
جونگکوک: سرجام خشکم زده بود و ترسیده بودم یهو دیدم با شتاب محکم خوردیم زمین
ایلین: هواپیما داشت سقوط میکرد هواپیما داشت میخورد به زمین که یهو از خواب پریدم🤣🤣
(الان قیافه همتون خنده دارع🤣🤣اوکی ببخشید ترسوندمتون)
ایلین: از خواب پریدم اووهه چه خواب بدی بود اووففف
(هنگام رسیدن به شیراز)
ایلین: هواپیما داشت مینشست خیلی استرس داشتم
اعضا: هووففف بالاخره رسیدیم وااییی یعنی الان ارمی ها امدن یا ن🫣.....
۱۰.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.