Part

Part44


کوک: رفتم پیش ا. ت و لهش گفتم که باید به همه بگیم و منم واسه این کار همه رو حتی یونا دوستش رو دعوت کردم شام خونمون

ا. ت: چ... چیکار کردیییییییییییییییی چرا زودتر نگفتی بهم حالا شامو چیکار کنم


کوک: چمدانم

ا. ت: باشه بابا تو خوبی رفتم اشپزخونه که ببینم چه خاکی تو سرم بریزم رفتم سراغ درست کردن دوکبوکی، گیمباپ و کیمچی که سرو کله کوک پیدا شد

کوک: سلام عشقم کمک میخوای

ا. ت: اومم با بدبختی کوکو اوردم و کمکم کرد انقدر خندیدیم باهم که گونه هام در در گرفته بود بعد از تموم شدن کارمون باهم رفتیم حموم و من ی لباس خیلی شیک پوشیدم ولی چون یکم شکمم بزرگ شده بود یچیزی پوشیدم زیاد معلوم نباشه


شب شده بود که زنگ در خورد
دیدگاه ها (۱)

Part 45   ا. ت ویو شب بود که زنگ درمون خورد کوک: من باز میکن...

Part46  ویو ا. ت شامبفرمایید شام حاضر همه نشستن م. ا. ت: ا. ...

Part43 کوک ویو بعد خ کردن صبحانه ا. ت رفت تو اتاقش منم تم او...

Part42   کوک ویو داشتم با ا. ت حرف میزدم که یهو دستشو گذاشت ...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۱ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط