•وقتی مست کردی و بهش اعتراف میکنی•
•وقتی مست کردی و بهش اعتراف میکنی•
🦊 #یونجون 🦊 پارت2 (اخر)~🌻
سریع از ماشین پیاده شد و وارد مغازه شد
با دیدن تو نگران به سمتت اومد..
_خدای من..چرا اینقدر مست کردی دختر..
بعد از اونجایی هنوز خواب بودی یونجون براید استایل بغلت کرد و به سمت ماشینش برد
تو رو تو ماشین گذاشت و خودش رو صندلی راننده نشست و نگاهش رو برای چند ثانیه روی تو قفل کرد..
_حتی تو خوابم خوشگله..
_اخه نمیگی یکی نگران میشه اینجور-
تو همین زمانا بود که چشماتو کمی باز کردی و بدون اینکه فرد کناریت رو بشناسی حرف زدی
ت..تو کی هستی
من یونـ..یونجونم رو میخوام..
من..خیلی دلم براش تنگ شده
اخه میدونی..من چقدر دوسش دارم
اون.. خیلی..خیلی خوبه..
این حرفات باعث شده بود که کلی تعجب کنه.. ولی با کیوت ترین و خرذوق ترین حالت بهت خیره شده بود و با هر کلمه ای به زبون میاوردی دلش ذوب میشد
همینجوری بدون اینکه بفهمی کی پیشت نشسته و بر فرض اینکه یکی از دوستاته ادامه میدادی
من..من خیلی دوسش دارم..ولی میترسم اون منو دوست نداشته باشه..
باید چیکار کنم..
تو همین حین بود که مچ دستت توسط یونجون کشیده شد که باعث شد چهره هاتون خیلی نزدیک روبه روی هم قرار بگیره..
یونجون با لحن نرم و چشمای درخشانش لب زد:
_منم دوستت دارم فرشته ی قشنگم
و همینطور بدون اینکه لحظه ی صبر کنه تو رو با یه بوسه شیرین و نرم همراه کرد
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #سناریو_یونجون #چوی_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #سناریو_تی_اکس_تی #سناریو_توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #سناریو_کیپاپ #فیک #فیکشن #TXT #Tomorrow_X_Together #fic_TXT #Fic
🦊 #یونجون 🦊 پارت2 (اخر)~🌻
سریع از ماشین پیاده شد و وارد مغازه شد
با دیدن تو نگران به سمتت اومد..
_خدای من..چرا اینقدر مست کردی دختر..
بعد از اونجایی هنوز خواب بودی یونجون براید استایل بغلت کرد و به سمت ماشینش برد
تو رو تو ماشین گذاشت و خودش رو صندلی راننده نشست و نگاهش رو برای چند ثانیه روی تو قفل کرد..
_حتی تو خوابم خوشگله..
_اخه نمیگی یکی نگران میشه اینجور-
تو همین زمانا بود که چشماتو کمی باز کردی و بدون اینکه فرد کناریت رو بشناسی حرف زدی
ت..تو کی هستی
من یونـ..یونجونم رو میخوام..
من..خیلی دلم براش تنگ شده
اخه میدونی..من چقدر دوسش دارم
اون.. خیلی..خیلی خوبه..
این حرفات باعث شده بود که کلی تعجب کنه.. ولی با کیوت ترین و خرذوق ترین حالت بهت خیره شده بود و با هر کلمه ای به زبون میاوردی دلش ذوب میشد
همینجوری بدون اینکه بفهمی کی پیشت نشسته و بر فرض اینکه یکی از دوستاته ادامه میدادی
من..من خیلی دوسش دارم..ولی میترسم اون منو دوست نداشته باشه..
باید چیکار کنم..
تو همین حین بود که مچ دستت توسط یونجون کشیده شد که باعث شد چهره هاتون خیلی نزدیک روبه روی هم قرار بگیره..
یونجون با لحن نرم و چشمای درخشانش لب زد:
_منم دوستت دارم فرشته ی قشنگم
و همینطور بدون اینکه لحظه ی صبر کنه تو رو با یه بوسه شیرین و نرم همراه کرد
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #سناریو_یونجون #چوی_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #سناریو_تی_اکس_تی #سناریو_توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #سناریو_کیپاپ #فیک #فیکشن #TXT #Tomorrow_X_Together #fic_TXT #Fic
۱۱.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.