توی یک کتابی یک چیزی با این مضمون نوشته بود که ادمها عا

توی یک کتابی یک چیزی با این مضمون نوشته بود که آدم‌ها عادت دارند در مورد چیزهایی تخیل کنند که وجود ندارد و دوست دارند از معمولی‌ترین اتفاقات جهان، چرت و پرت‌های احساسی دربیاورند. مثالش هم این بود که صدای داد و بیداد مرغ‌های دریایی را به آواز عاشقانه یا مثلا فریاد الهام‌بخش آزادی تعبیر می‌کنند، در صورتی که آن پرنده‌ها فقط می‌خواهند به هم خبر بدهند که مثلا توی راه‌آبِ فاضلابی که به دریا می‌ریزد، یک غذایی چیزی پیدا شده.‌‌
زندگي همين قدر معمولي. همين قدر روزمره.
دیدگاه ها (۳)

کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از توکندم ، ولی ندانمکه گر گریزم ...

گفت وقتی شرم داشته باشی از امیدوار زیستن، بدان که منتهای ‌تج...

وضعیت مضحکیست. بیهوده منتظرم که اتفاقی بیفتد. اتفاقی که به ی...

آرزوی خودخواهانه‌ای است!راستش دلم می‌خواهد از فردا به بعد، ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط