گفت وقتی شرم داشته باشی از امیدوار زیستن، بدان که منتهای
گفت وقتی شرم داشته باشی از امیدوار زیستن، بدان که منتهای تجربهات از تلخی را داری زندگی میکنی. هرچهقدر هم که امید را بقچهپیچ کرده باشی که دست حقیقت بهش نرسد، شره میکند رنج، خیس میکند بقچه را و امیدت آب میرود و کوچک میشود و دیگر یک روز به تنت اندازه نمیشود دیگر. گفت توی تمام جنگهایی که هر روز راه میافتد و هرشب لختی میآرامد و باز ادامه مییابد، انگار فقط خورشید است که تاریکی را میشکند هر صبح و خسته نمیشود هیچ از دوباره شب شدن. از شکستن. گفتم چارهای هم دارد؟ گفت شاید هم چاره ندارد. و خوبیش این است که ما هم چاره نداریم. بعد شعر صائب را خواند و رفت:
هزار قاصد اگر ناامید برگردد
تردد دل امیدوار، کم نشود.
هزار قاصد اگر ناامید برگردد
تردد دل امیدوار، کم نشود.
۷۹.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.