رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۶۴
خبرنگار¹:خانم کیم لطفا یکم صبر کنید
خبرنگار²:فقط ی لحظه از وقتتون
خبرنگار³:لطفا فقط جواب سوالمون رو بده
سوهی:ی عالمه خبرنگار دورم جمع شده بودن...بی توجه بهشون سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت اداره کل پلیس سئول
همینکه رسیدم و وارد شدم همه بلند شدن و بهم تعظیم کردن
سوهی:راحت باشید
بعد از اینکه اینو گفتم نشستن سر جاهاشون و به کارشون ادامه دادن منم رفتم اتاق خودم
هنوز سر صندلی ننشستم جونگکوک وارد
جونگکوک:هلووووو
سوهی:وای کاش این سرعتت رو واسه کار هم استفاده میکردی
جونگکوک:سوهی اینقدر غر نزن همه چی رو به کار ربط میده ایش ایش
سوهی:ایش ایش(در آوردن ادای جونگکوک)
جونگکوک:ادامو درنیار....خب خانم کیم این پرونده رو بررسی کنید که تا آخر امشب باید تمومش کنیم
سوهی:بیار ببینم
بررسیش که کردم فهمیدم همون مجرمه انگار تنش میخواره:جونگکوک بعضیا به کتک نیاز دارن بیا بریم امروز بگیریمش
جونگکوک:همینطور
سوهی:بلند شدیم تفنگ هامون رو بردیم و حرکت کردی...بیرون از شهر بود پس طول کشید تا برسیم
وقتی رسیدیم بی وقفه در باز کردم و یک تیر به هوا زدم و با صدای بلند گفتم:همین الان دست نگه دارید فک کنم منو میشناسید نیاز نیست که خودمو معرفی کنم
چوی:باز توی لعنتی ای که
سوهی:باز توی خنگی که
چوی:با دستای خودم میکشمت
سوهی:هه دست؟بیا ببینم چیکار میکنی مطمئنم اخرش به وسیله نیاز پیدا میکنی!
چوی:آیش لعنتی
سوهی:اینکه هیچی حالیش نمیشد اومد ی مشت بزنه که جاخالی دادم و با کله رفت تو زمین
جونگکوک بزور جلو خندش رو گرفته بود با پوزخند نگاش کردم و گفتم:خوب منو کشتی هااااا
بعد رو به افرادش کردم و گفتم:خون یا سلامتی؟
با گیجی بهم نگاه میکردن:شما هم که به رئیستون رفتید...خنگا...میخواید با درد و کتک ببرمتون زندان یا راحت و بدون درد
یکی:مثلا میتونی چیکار کنی
سوهی:بیا جلو تا نشونت بدم
جونگکوک:ببینی من از الان گفته باشم هیچ کاری ندارم زد نصفتون کرد من هیچکدومتون رو نجات نمیدم
همون فرد:خواهیم دید
جونگکوک:داری با پای خودت به سمت مرگ میری گفته باشم
سوهی:با دو اومد سمتم ی جاخالی دادم توانشان از دست داد داشت میوفتاد که از یقه گرفتمش و کشوندمش بالا:دوباره امتحان کن
دوباره اومد یک مشت بزنه که با دستم جلوشو گرفتم:مشتت هم که کلا سنگین نیست واقعا ی بچه محکمتر میزنه
خب دیگه رحم کردن کافیه
دستشو پیچوندم و با ارنجم محکم زدم به کمرش که اوفتاد زمین حدود ۴ نفر دیگه اومدن
۲ نفرشون رو با پا زدم تو شکم و بعد سراشون رو بهم کوبیدم که اوفتادن زمین
اون دو نفر هم که ترسیده بودن اومدن فرار کنن که با دیوار برخورد کردن و اوفتادن زمین
اینجا جونگکوک از خنده داشت میترکید
#اسمان_شب
#BTS
#part:۶۴
خبرنگار¹:خانم کیم لطفا یکم صبر کنید
خبرنگار²:فقط ی لحظه از وقتتون
خبرنگار³:لطفا فقط جواب سوالمون رو بده
سوهی:ی عالمه خبرنگار دورم جمع شده بودن...بی توجه بهشون سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت اداره کل پلیس سئول
همینکه رسیدم و وارد شدم همه بلند شدن و بهم تعظیم کردن
سوهی:راحت باشید
بعد از اینکه اینو گفتم نشستن سر جاهاشون و به کارشون ادامه دادن منم رفتم اتاق خودم
هنوز سر صندلی ننشستم جونگکوک وارد
جونگکوک:هلووووو
سوهی:وای کاش این سرعتت رو واسه کار هم استفاده میکردی
جونگکوک:سوهی اینقدر غر نزن همه چی رو به کار ربط میده ایش ایش
سوهی:ایش ایش(در آوردن ادای جونگکوک)
جونگکوک:ادامو درنیار....خب خانم کیم این پرونده رو بررسی کنید که تا آخر امشب باید تمومش کنیم
سوهی:بیار ببینم
بررسیش که کردم فهمیدم همون مجرمه انگار تنش میخواره:جونگکوک بعضیا به کتک نیاز دارن بیا بریم امروز بگیریمش
جونگکوک:همینطور
سوهی:بلند شدیم تفنگ هامون رو بردیم و حرکت کردی...بیرون از شهر بود پس طول کشید تا برسیم
وقتی رسیدیم بی وقفه در باز کردم و یک تیر به هوا زدم و با صدای بلند گفتم:همین الان دست نگه دارید فک کنم منو میشناسید نیاز نیست که خودمو معرفی کنم
چوی:باز توی لعنتی ای که
سوهی:باز توی خنگی که
چوی:با دستای خودم میکشمت
سوهی:هه دست؟بیا ببینم چیکار میکنی مطمئنم اخرش به وسیله نیاز پیدا میکنی!
چوی:آیش لعنتی
سوهی:اینکه هیچی حالیش نمیشد اومد ی مشت بزنه که جاخالی دادم و با کله رفت تو زمین
جونگکوک بزور جلو خندش رو گرفته بود با پوزخند نگاش کردم و گفتم:خوب منو کشتی هااااا
بعد رو به افرادش کردم و گفتم:خون یا سلامتی؟
با گیجی بهم نگاه میکردن:شما هم که به رئیستون رفتید...خنگا...میخواید با درد و کتک ببرمتون زندان یا راحت و بدون درد
یکی:مثلا میتونی چیکار کنی
سوهی:بیا جلو تا نشونت بدم
جونگکوک:ببینی من از الان گفته باشم هیچ کاری ندارم زد نصفتون کرد من هیچکدومتون رو نجات نمیدم
همون فرد:خواهیم دید
جونگکوک:داری با پای خودت به سمت مرگ میری گفته باشم
سوهی:با دو اومد سمتم ی جاخالی دادم توانشان از دست داد داشت میوفتاد که از یقه گرفتمش و کشوندمش بالا:دوباره امتحان کن
دوباره اومد یک مشت بزنه که با دستم جلوشو گرفتم:مشتت هم که کلا سنگین نیست واقعا ی بچه محکمتر میزنه
خب دیگه رحم کردن کافیه
دستشو پیچوندم و با ارنجم محکم زدم به کمرش که اوفتاد زمین حدود ۴ نفر دیگه اومدن
۲ نفرشون رو با پا زدم تو شکم و بعد سراشون رو بهم کوبیدم که اوفتادن زمین
اون دو نفر هم که ترسیده بودن اومدن فرار کنن که با دیوار برخورد کردن و اوفتادن زمین
اینجا جونگکوک از خنده داشت میترکید
۴.۶k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.