Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 52
بادیگارداش پشت سرت دارن میان،سوار ماشین میشی و یه نفس عمیق میکشی
+وای....چه لحظه استرسی بود....
چند دیقه بعد جیسونگم سوار میشه ولی ایندفعه مودش یکم تفاوت داشت،انگار که دیگه یخش باز شده بود،اهمیت نمیدی و به بیرون نگاه میکنی،تو افکارت غرق میشی تا اینکه میبینی ماشین وایساده،دقت میکنی و میبینی کنار بیمارستانید
+اینجا باید کالبد شکافی شم؟
نگاه میکنی به جیسونگ که داشت کتشو میپوشید
÷نه....اومدیم اینجا تا خون بدم
+منم باید پیاده بشم؟
÷با خودته....
+میام
درو باز میکنی و پیاده میشی و پشت سر جیسونگ میری تو بیمارستان،میرید سمت یه اتاق و اینگوک رو اونجا میبینی که داره نگات میکنه
جیسونگ کتشو در میاره و میدش به تو و میره پیش اینگوک و تعظیم میکنه و بعد دراز میکشه رو تخت و پرستار شروع میکنه خون گرفتن ازش
اینگوک میاد سمتت و میبردت یگوشه
~بهت دست زد؟
+اولا سلام....دوما نمیخوای اول بپرسی ببینی ردیابو پیدا کردن یا نه؟
~جواب منو بده
+نه
~خب پس خوبه...این ینی ردیابم پیدا نکردن
+اینگوک....جیسونگ گفت ممکنه منو نکشن اگه با یه سلول کارشون راه بیفته
~یعنی چی؟
+نمیدونم...یعنی امکان داره زنده بمونم اگه بزارم کارشونو بکنن
~چرت و پرت نگو امکان نداره بزارم تبدیلت کنن به موش آزمایشگاهی
+باشه اینارو ولکن...کوک حالش چطوره؟
~مثل قبل،تا خون بهش نرسه تو کما میمونه
+به محض اینکه خون رو گرفتی برو بدش به کوک وقت هدر ندیا
اینگوک سرشو تکون میده
~برو پیش جیسونگ تا شک نکرده
+باشه...
یه لبخند میزنی و میری تو اتاق پیش جیسونگ و میشینی رو صندلی کنارش
÷اینگوک چیکارت داشت؟
+به تو ربطی نداره
جیسونگ پوزخند میزنه و سعی میکنه بشینه
÷دارم بخاطرت خونمو میدم،یکم نرم تر رفتار کن
+توم با تبدیل کردن من به موش آزمایشگاهی پول گیرت میاد،مساوی شدیم
لم میده به پشتی تخت و به کیسه خونش نگاه میکنه
÷تقریبا پر شده
هیچی نمیگی و سرتو میندازی پایین تا به اتفاقات اخیر فکر کنی
÷میدونم الان دیره برا گفتن ولی موی کوتاه بیشتر بهت میاد
نگاه میکنی به جیسونگ که دوباره همون لبخند مضخرفش رو لبشه
+ممنون
اروم میخنده
÷انتظار داشتم یچیزی بپرونی بهم
+تا وقتی از حد خودت نگذری باهات مثل آدم رفتار میکنم
÷به هر حال الان دارم جون یکیو نجات میدم،پس الان آدم خوبه ام مگه نه؟
+در عوضش داری جون منو میگیری
÷بهت که گفتم،معلوم نیست....تا الان که جون کسیو بخاطر اینکار نگرفتیم
+چی؟ ینی آدمای دیگه ایم مثل من هستن؟
جیسونگ میخنده و صاف تر میشینه
÷فکر کردی فقط خودت خاصی؟این سازمان ماه ها و سال هاست داره دنبال اینجور آدما میگرده ولی هنوز درمانشو پیدا نکرده
+بیچاره اون ادما،معلوم نیست الان دارن چیکار میکنن،شماها یزیدین...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 52
بادیگارداش پشت سرت دارن میان،سوار ماشین میشی و یه نفس عمیق میکشی
+وای....چه لحظه استرسی بود....
چند دیقه بعد جیسونگم سوار میشه ولی ایندفعه مودش یکم تفاوت داشت،انگار که دیگه یخش باز شده بود،اهمیت نمیدی و به بیرون نگاه میکنی،تو افکارت غرق میشی تا اینکه میبینی ماشین وایساده،دقت میکنی و میبینی کنار بیمارستانید
+اینجا باید کالبد شکافی شم؟
نگاه میکنی به جیسونگ که داشت کتشو میپوشید
÷نه....اومدیم اینجا تا خون بدم
+منم باید پیاده بشم؟
÷با خودته....
+میام
درو باز میکنی و پیاده میشی و پشت سر جیسونگ میری تو بیمارستان،میرید سمت یه اتاق و اینگوک رو اونجا میبینی که داره نگات میکنه
جیسونگ کتشو در میاره و میدش به تو و میره پیش اینگوک و تعظیم میکنه و بعد دراز میکشه رو تخت و پرستار شروع میکنه خون گرفتن ازش
اینگوک میاد سمتت و میبردت یگوشه
~بهت دست زد؟
+اولا سلام....دوما نمیخوای اول بپرسی ببینی ردیابو پیدا کردن یا نه؟
~جواب منو بده
+نه
~خب پس خوبه...این ینی ردیابم پیدا نکردن
+اینگوک....جیسونگ گفت ممکنه منو نکشن اگه با یه سلول کارشون راه بیفته
~یعنی چی؟
+نمیدونم...یعنی امکان داره زنده بمونم اگه بزارم کارشونو بکنن
~چرت و پرت نگو امکان نداره بزارم تبدیلت کنن به موش آزمایشگاهی
+باشه اینارو ولکن...کوک حالش چطوره؟
~مثل قبل،تا خون بهش نرسه تو کما میمونه
+به محض اینکه خون رو گرفتی برو بدش به کوک وقت هدر ندیا
اینگوک سرشو تکون میده
~برو پیش جیسونگ تا شک نکرده
+باشه...
یه لبخند میزنی و میری تو اتاق پیش جیسونگ و میشینی رو صندلی کنارش
÷اینگوک چیکارت داشت؟
+به تو ربطی نداره
جیسونگ پوزخند میزنه و سعی میکنه بشینه
÷دارم بخاطرت خونمو میدم،یکم نرم تر رفتار کن
+توم با تبدیل کردن من به موش آزمایشگاهی پول گیرت میاد،مساوی شدیم
لم میده به پشتی تخت و به کیسه خونش نگاه میکنه
÷تقریبا پر شده
هیچی نمیگی و سرتو میندازی پایین تا به اتفاقات اخیر فکر کنی
÷میدونم الان دیره برا گفتن ولی موی کوتاه بیشتر بهت میاد
نگاه میکنی به جیسونگ که دوباره همون لبخند مضخرفش رو لبشه
+ممنون
اروم میخنده
÷انتظار داشتم یچیزی بپرونی بهم
+تا وقتی از حد خودت نگذری باهات مثل آدم رفتار میکنم
÷به هر حال الان دارم جون یکیو نجات میدم،پس الان آدم خوبه ام مگه نه؟
+در عوضش داری جون منو میگیری
÷بهت که گفتم،معلوم نیست....تا الان که جون کسیو بخاطر اینکار نگرفتیم
+چی؟ ینی آدمای دیگه ایم مثل من هستن؟
جیسونگ میخنده و صاف تر میشینه
÷فکر کردی فقط خودت خاصی؟این سازمان ماه ها و سال هاست داره دنبال اینجور آدما میگرده ولی هنوز درمانشو پیدا نکرده
+بیچاره اون ادما،معلوم نیست الان دارن چیکار میکنن،شماها یزیدین...
🍃🗿
۷.۶k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.