Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 54
÷زیاد خوشحال نباش به هر حال قرار نیست برگردی پیش اینگوک
دستتو از رو سرت برمیداری و نگاش میکنی
+چرا؟ به هدفت که رسیدی
÷بابتت خونمو دادم.....توقع داری بزارم بری؟
+نکنه میخوای منم خون بدم؟
درو میبنده و کراواتشو شل میکنه
÷فعلا پیش خودم میمونی
+چرا
جوابتو نمیده و به شیشه ماشین در میزنه که راننده و بادیگارداش سوار میشن
÷حرکت کن،برو خونه
^چشم
بیشتر میچرخی سمت جیسونگ و با انگشتت میزنی به شونش
+نمیخوای جواب منو بدی؟
÷جیسونگ بدون اینکه نگات کنه با قیافه پوکر به رو به روش زل میزنه،انگار نه انگار که چند ثانیه پیش نیشش تا بنا گوش باز بود
÷جواب چی؟
+چرا نمیزاری برم حالا که کارت تموم شده؟
÷دلیلشو بهت گفتم
+خب الان ازم میخوای در عوض اون چسه خونی که دادی چیکار کنم؟
روشو میکنه سمتت و نگات میکنه
÷چیکار میتونی بکنی؟
سرتو کج میکنی و با قیافه هنگ کرده نگاش میکنی
+چی؟
دوباره زل میزنه به رو به روش
÷رسیدیم خونه بهت میگم
+الان بگو
÷نمیشه
+چرا؟
÷چون من میگم
+تو گه میخوری میگی
یهو میفهمی چی گفتی و جلوی دهنتو با دستات میگیری
+ببخشید،بخدا هول شدم اصلا حواسم نبود آخه تیکه کلاممه تقصی.....
مکث میکنی و پوکر میشی
+چرا اصلا باید از اینکه بهت گفتم گه خوردی ناراحت بشم؟ خوردی که خوردی....نوش جونت
تکیه میدی به صندلی و دست به سینه میشی،شیشه رو میدی پایین و بیرونو نگاه میکنی
(اگه الان بخوام از این پنجره بپرم بیرون اوضاعم مثل کوک میشه؟...فک نکنم آخه من فرق دارم،من خاصم....)
داشتی با خودت فکر میکردی که ماشین وایساد،نگا کردی و دیدی جلوی چراغ قرمزه،از فرصت استفاده کردی و خیز برداشتی تا از پنجره بپری بیرون،تا تونستی سریع اینکارو کردی و دستاتو رو آسفالت حس کردی،اومدی کامل بیای بیرون متوجه شدی یکی پاهاتو گرفته،به زورم که شده با تمام قدرتت پاهاتو تکون دادی و خودتو آزاد کردی ولی کفشات در اومد،بیخیال کفشات شدی و شروع کردی دویدن
+شت شت شت شت....باورم نمیشه انجامش دادم....
پیچیدی تو کوچه پس کوچه ها و بعد از خستگی به یکی از دیوارای ساختمون لم دادی و نشستی،همینجور که نفس نفس میزدی چشاتو بستی تا یکم اروم بگیری و بعد به کارت میخندی
+خودمو به گا دادم
نفست که یکم اروم گرفت صدای قدمای چند نفر رو میشنوی،سرتو میچرخونی سمت صدا که با یه گروه از بچه مچه های تینیجر که معلوم بود سعی میکردن یه گنگ باشن مواجه میشی و دوباره سرتو تکیه میدی به دیوار و چشاتو میبندی،ولی صدای قدماشون محو میشه،چشاتو باز میکنی و میبینی روبروت وایسادن،اومدی حرف بزنی یکیشون پول انداخت جلوت و توم پولرو گرفتی دستت و نگاش کردی
=لازم نکرده حرف بزنی،میدونم میخوای چی بگی همون حرفای تکراری...تروخدا کمکم کنین من فقیرم،ندارم و....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 54
÷زیاد خوشحال نباش به هر حال قرار نیست برگردی پیش اینگوک
دستتو از رو سرت برمیداری و نگاش میکنی
+چرا؟ به هدفت که رسیدی
÷بابتت خونمو دادم.....توقع داری بزارم بری؟
+نکنه میخوای منم خون بدم؟
درو میبنده و کراواتشو شل میکنه
÷فعلا پیش خودم میمونی
+چرا
جوابتو نمیده و به شیشه ماشین در میزنه که راننده و بادیگارداش سوار میشن
÷حرکت کن،برو خونه
^چشم
بیشتر میچرخی سمت جیسونگ و با انگشتت میزنی به شونش
+نمیخوای جواب منو بدی؟
÷جیسونگ بدون اینکه نگات کنه با قیافه پوکر به رو به روش زل میزنه،انگار نه انگار که چند ثانیه پیش نیشش تا بنا گوش باز بود
÷جواب چی؟
+چرا نمیزاری برم حالا که کارت تموم شده؟
÷دلیلشو بهت گفتم
+خب الان ازم میخوای در عوض اون چسه خونی که دادی چیکار کنم؟
روشو میکنه سمتت و نگات میکنه
÷چیکار میتونی بکنی؟
سرتو کج میکنی و با قیافه هنگ کرده نگاش میکنی
+چی؟
دوباره زل میزنه به رو به روش
÷رسیدیم خونه بهت میگم
+الان بگو
÷نمیشه
+چرا؟
÷چون من میگم
+تو گه میخوری میگی
یهو میفهمی چی گفتی و جلوی دهنتو با دستات میگیری
+ببخشید،بخدا هول شدم اصلا حواسم نبود آخه تیکه کلاممه تقصی.....
مکث میکنی و پوکر میشی
+چرا اصلا باید از اینکه بهت گفتم گه خوردی ناراحت بشم؟ خوردی که خوردی....نوش جونت
تکیه میدی به صندلی و دست به سینه میشی،شیشه رو میدی پایین و بیرونو نگاه میکنی
(اگه الان بخوام از این پنجره بپرم بیرون اوضاعم مثل کوک میشه؟...فک نکنم آخه من فرق دارم،من خاصم....)
داشتی با خودت فکر میکردی که ماشین وایساد،نگا کردی و دیدی جلوی چراغ قرمزه،از فرصت استفاده کردی و خیز برداشتی تا از پنجره بپری بیرون،تا تونستی سریع اینکارو کردی و دستاتو رو آسفالت حس کردی،اومدی کامل بیای بیرون متوجه شدی یکی پاهاتو گرفته،به زورم که شده با تمام قدرتت پاهاتو تکون دادی و خودتو آزاد کردی ولی کفشات در اومد،بیخیال کفشات شدی و شروع کردی دویدن
+شت شت شت شت....باورم نمیشه انجامش دادم....
پیچیدی تو کوچه پس کوچه ها و بعد از خستگی به یکی از دیوارای ساختمون لم دادی و نشستی،همینجور که نفس نفس میزدی چشاتو بستی تا یکم اروم بگیری و بعد به کارت میخندی
+خودمو به گا دادم
نفست که یکم اروم گرفت صدای قدمای چند نفر رو میشنوی،سرتو میچرخونی سمت صدا که با یه گروه از بچه مچه های تینیجر که معلوم بود سعی میکردن یه گنگ باشن مواجه میشی و دوباره سرتو تکیه میدی به دیوار و چشاتو میبندی،ولی صدای قدماشون محو میشه،چشاتو باز میکنی و میبینی روبروت وایسادن،اومدی حرف بزنی یکیشون پول انداخت جلوت و توم پولرو گرفتی دستت و نگاش کردی
=لازم نکرده حرف بزنی،میدونم میخوای چی بگی همون حرفای تکراری...تروخدا کمکم کنین من فقیرم،ندارم و....
🍃🗿
۷.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.