آزمایشگاه هاوکینز( نفرین وکنا ) ( پارت اول )
آزمایشگاه هاوکینز( نفرین وکنا ) ( پارت اول )
* ویو ا/ت *
مایک : اول من انداختم!
مکس : چی میگی تو بعد من انداختی!
ا/ت : خیلی خب جیسون اگه گفتی وقت چیههه؟؟
جیسون : جادوگرررر.....!
ا/ت : خودشههه.....
م/ا : بچه هاااا داره دیر وقت میشه!
ا/ت : باشه مامان....الان میایم.....
رفتیم بیرون اتاق.....
ا/ت : نمیشه یکم دیگه بمونن؟
م/ا : ۱۰ ساعته دارین بازی میکنین....باید برن تازه دیر وقته!
ا/ت : هوفف....باشه!
با بچه ها رفتیم تا دم در.
ا/ت : هی جیسون....
جیسون : بله؟
ا/ت : خواستم بگم که تو بازی رو بردی!
جیسون : فکر نمیکردم......فردا میبینمت تو مدرسه!
ا/ت : اوهوم....منم خدافظ!
بچه ها رفتن و منم رفتم تو خونه.
* ویو جیسون *
سوار دوچرخه بودیم با مکس و مایک میرفتیم خونمون تا یه جایی خونمون هم مسیر بود.
مکس : فعلا....من رفتم!
مکس رفت و مایک هم رفت فقط من بودم تنها.
البته نمیترسبدم چون بار اولم نبود.....
همینجور که داشتم میرفتم حس کردم چیزی پیشتمه!
برگشتم نگاه کردم اما کسی نبود....
تا خواستم برگردم ادامه راه رو برم یهو یه چیزی دیدم!!!!!
* ویو ا/ت*
* صبح *
م/ا : ا/تتتت بلند شووو!
ا/ت : باشههه....
از تخت بلند شدم و آماده شدم.
رفتم بیرون اتاق .
ا/ت : من رفتم....
م/ا : نمیخوای چیزی بخوری؟
ا/ت : نه داره دیرم میشه خدافظ...
م/ا : خیلی خب....مراقب خودت باش!
رفتم بیرون خونه و سوار دوچرخه شدم.
وسط راه دوچرخه جیسون رو دیدم!!
ا/ت : این اینجا چیکار میکنه؟!
همینجا وسط راه افتاده بود!
ا/ت : بزم مدرسه ببینم هست یا نه....
تا مدرسه رفتم و وارد شدم.
مکس : ا/ت!
ا/ت : چیه؟
مکس : جیسون رو ندیدی؟
ا/ت : نه....
مایک : جیسون همیشه زود میومد!
ا/ت : من دوچرخش رو وسط راه پیدا کردم!
مکس : واقعا؟
ا/ت : اوهوم....گفتم اومده مدرسه ولی الان نیست!
مایک : شاید....حالش بد شده....
مکس : دیشب حالش خیلی خوب بود....
زنگ خورد همه رفتن داخل کلاس ها ماهم رفتیم نشستیم.
من به حلی خالیه جیسون نکاه کردم بغل من میشینه.
یه حس عجیبی دارم احساس میکنم چیزیش شده!
بعد مدرسه میرم خونشون.
زنگ خورد و داشتن میرفتم که یهو بله.....دوباره این اسکولا!
جیمز : هی نگا کن ببین کی اینجاست! ( خنده )
جانی : پس اون یکی کله پوک کجاست؟
جیمز و جانی قلدر های مدرسه که فقط زورشون به ما میرسه!
ا/ت : برو کنار....
جانی: چی؟! نشنیدم!
ا/ت : گفتم برو کناررر!!! ( داد )
یهو یه مشت زد تو دهنم!
جانی : دفه آخرت باشه داد میزنی رو من!
جیمز : ( خنده ) خوب بود!
جانی : ( خنده ) بیا بریم....
رفتن.
مایک : خوبی؟
ا/ت : آره بیا بریم خونه جیسون....
سوار دوچرخه شدیم و تا خونش رفتیم.
در زدیم.
م/ج : اومدم!
ا/ت و بچه ها : سلام....
رفتیم داخل.
م/ج : من فکر میکردم مونده خونه شما!
ا/ت : نه....
م/ج : پس گفتی که دوچرخش رو وسط راه خونه پیدا کردی...
ا/ت : اوهوم....
م/ج : امممم خونی چیزی روش نبود؟( نگران )
ا/ت : نه...هیچی!
م/ج : باید بریم به پلیس خبر بدیم....
ا/ت : آره....
م/ج : خیلی ممنون که گفتین....
ا/ت : فعلا....
رفتیم بیرون.
مکس : معلوم نیست کجاس!
ا/ت : پیدا میشه نگران نباشید.......
اینم پارت اول......
شرط :
لایک : ۱۶
کامنت : ۱۰
* ویو ا/ت *
مایک : اول من انداختم!
مکس : چی میگی تو بعد من انداختی!
ا/ت : خیلی خب جیسون اگه گفتی وقت چیههه؟؟
جیسون : جادوگرررر.....!
ا/ت : خودشههه.....
م/ا : بچه هاااا داره دیر وقت میشه!
ا/ت : باشه مامان....الان میایم.....
رفتیم بیرون اتاق.....
ا/ت : نمیشه یکم دیگه بمونن؟
م/ا : ۱۰ ساعته دارین بازی میکنین....باید برن تازه دیر وقته!
ا/ت : هوفف....باشه!
با بچه ها رفتیم تا دم در.
ا/ت : هی جیسون....
جیسون : بله؟
ا/ت : خواستم بگم که تو بازی رو بردی!
جیسون : فکر نمیکردم......فردا میبینمت تو مدرسه!
ا/ت : اوهوم....منم خدافظ!
بچه ها رفتن و منم رفتم تو خونه.
* ویو جیسون *
سوار دوچرخه بودیم با مکس و مایک میرفتیم خونمون تا یه جایی خونمون هم مسیر بود.
مکس : فعلا....من رفتم!
مکس رفت و مایک هم رفت فقط من بودم تنها.
البته نمیترسبدم چون بار اولم نبود.....
همینجور که داشتم میرفتم حس کردم چیزی پیشتمه!
برگشتم نگاه کردم اما کسی نبود....
تا خواستم برگردم ادامه راه رو برم یهو یه چیزی دیدم!!!!!
* ویو ا/ت*
* صبح *
م/ا : ا/تتتت بلند شووو!
ا/ت : باشههه....
از تخت بلند شدم و آماده شدم.
رفتم بیرون اتاق .
ا/ت : من رفتم....
م/ا : نمیخوای چیزی بخوری؟
ا/ت : نه داره دیرم میشه خدافظ...
م/ا : خیلی خب....مراقب خودت باش!
رفتم بیرون خونه و سوار دوچرخه شدم.
وسط راه دوچرخه جیسون رو دیدم!!
ا/ت : این اینجا چیکار میکنه؟!
همینجا وسط راه افتاده بود!
ا/ت : بزم مدرسه ببینم هست یا نه....
تا مدرسه رفتم و وارد شدم.
مکس : ا/ت!
ا/ت : چیه؟
مکس : جیسون رو ندیدی؟
ا/ت : نه....
مایک : جیسون همیشه زود میومد!
ا/ت : من دوچرخش رو وسط راه پیدا کردم!
مکس : واقعا؟
ا/ت : اوهوم....گفتم اومده مدرسه ولی الان نیست!
مایک : شاید....حالش بد شده....
مکس : دیشب حالش خیلی خوب بود....
زنگ خورد همه رفتن داخل کلاس ها ماهم رفتیم نشستیم.
من به حلی خالیه جیسون نکاه کردم بغل من میشینه.
یه حس عجیبی دارم احساس میکنم چیزیش شده!
بعد مدرسه میرم خونشون.
زنگ خورد و داشتن میرفتم که یهو بله.....دوباره این اسکولا!
جیمز : هی نگا کن ببین کی اینجاست! ( خنده )
جانی : پس اون یکی کله پوک کجاست؟
جیمز و جانی قلدر های مدرسه که فقط زورشون به ما میرسه!
ا/ت : برو کنار....
جانی: چی؟! نشنیدم!
ا/ت : گفتم برو کناررر!!! ( داد )
یهو یه مشت زد تو دهنم!
جانی : دفه آخرت باشه داد میزنی رو من!
جیمز : ( خنده ) خوب بود!
جانی : ( خنده ) بیا بریم....
رفتن.
مایک : خوبی؟
ا/ت : آره بیا بریم خونه جیسون....
سوار دوچرخه شدیم و تا خونش رفتیم.
در زدیم.
م/ج : اومدم!
ا/ت و بچه ها : سلام....
رفتیم داخل.
م/ج : من فکر میکردم مونده خونه شما!
ا/ت : نه....
م/ج : پس گفتی که دوچرخش رو وسط راه خونه پیدا کردی...
ا/ت : اوهوم....
م/ج : امممم خونی چیزی روش نبود؟( نگران )
ا/ت : نه...هیچی!
م/ج : باید بریم به پلیس خبر بدیم....
ا/ت : آره....
م/ج : خیلی ممنون که گفتین....
ا/ت : فعلا....
رفتیم بیرون.
مکس : معلوم نیست کجاس!
ا/ت : پیدا میشه نگران نباشید.......
اینم پارت اول......
شرط :
لایک : ۱۶
کامنت : ۱۰
۲۷.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.