آزمایشگاه هاوکینز( نفرین وکنا ) ( پارت دوم )
آزمایشگاه هاوکینز( نفرین وکنا ) ( پارت دوم )
* ویو م/ج *
من زنگ زدم به همه ی اشناها و دوستاش ولی هیچ کس جیسون رو ندیده!!!
همون موقع سریع لباس پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم و تا اداره پلیس رفتم.
وقتی رسیدم پیاده شدم رفتم داخل اداره و دنبال هاپر میگشتم!
رفتم داخل دفتر کارش.
م/ج : هاپر!!
هاپر: بیا تو....
رفتم داخل.
هاپر : سلام چیشده؟
دیدم داره سیگار میکشه.
م/ج : هوف.....
بعد توضیح ماجرا.
هاپر : پس گفتی پسرت جیسون گم شده....
م/ج : آره.....باید یه کاری کنی!!
هاپر : مثلا؟
م/ج: با تیم کوفتیت برو دنبالش....ناسلامتی پلیسی!!
هاپر : خدای من....تو از من میخوای کل شهر و برگردم؟!
م/ج : آره.....!
هاپر : خیلی خب....فقط بخاطر اینکه میشناسمت!
م/ج :خوبه....امشب؟
هاپر : آره.....امشب شروع میکنیم!
* ویو ؟*
شب بود......داشت بارون شدیدی میومد!!
با تمام سرعت میدویدم.....
خوردم زمین و پام زحم شد ولی سریع پاشدم و از اونجا دور میشدم!!!
وقتی ازش خیلی دور شدم وایسادم و نفس نفس میزدم...
؟ : اییی.....پام!!
* ویو ا/ت *
* شب *
منو بگه ها تصمیم گرفتیم تا شب بریم به همون جنگلی که نزدیک خونه جیسون بود تا ببینیم شاید بتونیم پیداش کنیم!
خیلی بارون میومد رفتیم داخل جنگل همه جا تاریک بود خوشبختانه چراغ قوه آورده بودیم.....
همینجور اسم جیسون رو صدا میزدیم که یهو صدای پای کسی میومد!!
ا/ت : بچه ها....شماهم شندیدین؟
مکس : آره کسی اینجاست؟!
مایک : واییی میترسمم! نباید میومدیم اینجا!
ا/ت : بیاین....باید پیداش کنیم.....
یکم رفتیم جلو تر که.......
یه کسی رو دیدیم!!!
بچه بود انگارهم سن ما!!
ا/ت : یاخدا!!!
مایک : توکی هستی؟!
* ویو خونه ا/ت *
مکس : مامانت چه فکری میکنه اگر بدونه یه پسر بچه غریبه اوردی خونه؟!
ا/ت : حالا دادنزدن....اگز کسی نفهمه درست میشه تازه اگر خانوادش رو پیدا کنیم تموم میشه!
مکس : هوففف.....جیسون کم بود یه پسره دیگه هم گم شده!
ا/ت : خیلی خب.....برید فقط حواستون باشه!
مایک : خیلی خب....بیا مکس!
بچه ها رفتن.
منم یه نگاهی به اون پسره کردم.
دیدم پاش زخمه!
ا/ت : امممم.....وایسا الان چسب زخم میارم.
وقتی آوردم زدم به پاش.
ا/ت : اسمت چیه؟
؟:........
ا/ت : نمیتونی حرف بزنی؟
؟ : ......
ا/ت : لطفا بگو کی هستی شاید بتونم کمکت کنم!
؟ : ( با دست تفنگ درست میکنه میزاره رو سرش به معنی تیر زدن)
ا/ت : کسی قراره بکشتت؟!
؟ : ( سرش رو دکون میده به معنی آره)
ا/ت : خدایا.....لطفا حرف بزن....اگر میترسی الان میام!
رفتم یه کاغذ و مداد آوردم.....
ا/ت : بیا....اگر نمیخوای حرف بزنی اسمت رو اینجا بنویس!
بهش دادم و شروع کرد به نوشتن اسمش.....
داد بهم.....نگا کردم.....
اسمش..........
چرا حمایت نمیکنیددددددد اصلا تا لایک کنید تو ویسگون فعالیت ندارم🚶♂️
ایشششش
پارت قبلی ۴ ، ۵ ساعته تازه ۹ تا لایک خورده🌚💔
شرطا پارت بعد:
لایک : ۱۴
کامنت : ۹
* ویو م/ج *
من زنگ زدم به همه ی اشناها و دوستاش ولی هیچ کس جیسون رو ندیده!!!
همون موقع سریع لباس پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم و تا اداره پلیس رفتم.
وقتی رسیدم پیاده شدم رفتم داخل اداره و دنبال هاپر میگشتم!
رفتم داخل دفتر کارش.
م/ج : هاپر!!
هاپر: بیا تو....
رفتم داخل.
هاپر : سلام چیشده؟
دیدم داره سیگار میکشه.
م/ج : هوف.....
بعد توضیح ماجرا.
هاپر : پس گفتی پسرت جیسون گم شده....
م/ج : آره.....باید یه کاری کنی!!
هاپر : مثلا؟
م/ج: با تیم کوفتیت برو دنبالش....ناسلامتی پلیسی!!
هاپر : خدای من....تو از من میخوای کل شهر و برگردم؟!
م/ج : آره.....!
هاپر : خیلی خب....فقط بخاطر اینکه میشناسمت!
م/ج :خوبه....امشب؟
هاپر : آره.....امشب شروع میکنیم!
* ویو ؟*
شب بود......داشت بارون شدیدی میومد!!
با تمام سرعت میدویدم.....
خوردم زمین و پام زحم شد ولی سریع پاشدم و از اونجا دور میشدم!!!
وقتی ازش خیلی دور شدم وایسادم و نفس نفس میزدم...
؟ : اییی.....پام!!
* ویو ا/ت *
* شب *
منو بگه ها تصمیم گرفتیم تا شب بریم به همون جنگلی که نزدیک خونه جیسون بود تا ببینیم شاید بتونیم پیداش کنیم!
خیلی بارون میومد رفتیم داخل جنگل همه جا تاریک بود خوشبختانه چراغ قوه آورده بودیم.....
همینجور اسم جیسون رو صدا میزدیم که یهو صدای پای کسی میومد!!
ا/ت : بچه ها....شماهم شندیدین؟
مکس : آره کسی اینجاست؟!
مایک : واییی میترسمم! نباید میومدیم اینجا!
ا/ت : بیاین....باید پیداش کنیم.....
یکم رفتیم جلو تر که.......
یه کسی رو دیدیم!!!
بچه بود انگارهم سن ما!!
ا/ت : یاخدا!!!
مایک : توکی هستی؟!
* ویو خونه ا/ت *
مکس : مامانت چه فکری میکنه اگر بدونه یه پسر بچه غریبه اوردی خونه؟!
ا/ت : حالا دادنزدن....اگز کسی نفهمه درست میشه تازه اگر خانوادش رو پیدا کنیم تموم میشه!
مکس : هوففف.....جیسون کم بود یه پسره دیگه هم گم شده!
ا/ت : خیلی خب.....برید فقط حواستون باشه!
مایک : خیلی خب....بیا مکس!
بچه ها رفتن.
منم یه نگاهی به اون پسره کردم.
دیدم پاش زخمه!
ا/ت : امممم.....وایسا الان چسب زخم میارم.
وقتی آوردم زدم به پاش.
ا/ت : اسمت چیه؟
؟:........
ا/ت : نمیتونی حرف بزنی؟
؟ : ......
ا/ت : لطفا بگو کی هستی شاید بتونم کمکت کنم!
؟ : ( با دست تفنگ درست میکنه میزاره رو سرش به معنی تیر زدن)
ا/ت : کسی قراره بکشتت؟!
؟ : ( سرش رو دکون میده به معنی آره)
ا/ت : خدایا.....لطفا حرف بزن....اگر میترسی الان میام!
رفتم یه کاغذ و مداد آوردم.....
ا/ت : بیا....اگر نمیخوای حرف بزنی اسمت رو اینجا بنویس!
بهش دادم و شروع کرد به نوشتن اسمش.....
داد بهم.....نگا کردم.....
اسمش..........
چرا حمایت نمیکنیددددددد اصلا تا لایک کنید تو ویسگون فعالیت ندارم🚶♂️
ایشششش
پارت قبلی ۴ ، ۵ ساعته تازه ۹ تا لایک خورده🌚💔
شرطا پارت بعد:
لایک : ۱۴
کامنت : ۹
۱۵.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.