پارت پنجم
پارت پنجم
*هفت ماه بعد*
جیمین با دستمال عرق پیشونیش رو پاک کرد
با اینکه فقط یه عروسی ساده تو کلیسا داشتن فقط چند جمله به عنوان سوگند خونده بود اما انگار شیش تن بار حمل کرده بود!
خسته پشت رول نشست و به طرف آپارتمانی که اونجا خونه مشترکش با ا.ت بود حرکت کرد
یکی از مدرن ترین آپارتمان های منطقه که مادر و پدر جیمین انتخابش کرده بودن
جیمین کتشو درآورد و روی مبل انداخت
-اون اتاق توئه اتاق منم اونطرف راهروئه یادت باشه تحت هر شرایطی زندگیمون جداس اما اگه پدرت یا خانواده ی من اومدن تظاهر می کنیم همه چیزمون مشترکه و برای اینکه اونا مشکوک نشن من ماهانه مقداری بهت پول میدم تا ازش استفاده کنی اوکی؟
-یعنی قرار نیست برم تو انباری بخوابم؟
جیمین با شنیدن این حرف جا خورد!
-مگه تو توی انباری میخوابیدی؟
-آره....تازه امروز صبح بابام تمیزش کرده و داخلش وسیله برده
-نخیر...دیگه از این به بعد خودت اتاق داری...حالام برو بخواب
جیمین به اتاق خودش رفت
ا.ت به اتاقش نگاه کرد
یه کمد نسبتا بزرگ با آینه قدی و دراوری همرنگ با کمد
یه تخت دو نفره با پتوی ضخیم و سفید کنار پنجره ی اتاق بود
ا.ت با هیجان از اینکه دیگه قرار نیست یه جای سرد و کثیف بخوابه خودشو روی تخت پرت کرد و با همون لباس عروسی خوابید
چون لباسی نداشت تا عوض کنه....
بچه ها ببخشید دیر شد سرم گرم درسامه((":
اسلاید دوم اتاق ا.ت
اسلاید سوم لباس عروسی جیمین
اسلاید چهارم لباس عروسی ا.ت
*هفت ماه بعد*
جیمین با دستمال عرق پیشونیش رو پاک کرد
با اینکه فقط یه عروسی ساده تو کلیسا داشتن فقط چند جمله به عنوان سوگند خونده بود اما انگار شیش تن بار حمل کرده بود!
خسته پشت رول نشست و به طرف آپارتمانی که اونجا خونه مشترکش با ا.ت بود حرکت کرد
یکی از مدرن ترین آپارتمان های منطقه که مادر و پدر جیمین انتخابش کرده بودن
جیمین کتشو درآورد و روی مبل انداخت
-اون اتاق توئه اتاق منم اونطرف راهروئه یادت باشه تحت هر شرایطی زندگیمون جداس اما اگه پدرت یا خانواده ی من اومدن تظاهر می کنیم همه چیزمون مشترکه و برای اینکه اونا مشکوک نشن من ماهانه مقداری بهت پول میدم تا ازش استفاده کنی اوکی؟
-یعنی قرار نیست برم تو انباری بخوابم؟
جیمین با شنیدن این حرف جا خورد!
-مگه تو توی انباری میخوابیدی؟
-آره....تازه امروز صبح بابام تمیزش کرده و داخلش وسیله برده
-نخیر...دیگه از این به بعد خودت اتاق داری...حالام برو بخواب
جیمین به اتاق خودش رفت
ا.ت به اتاقش نگاه کرد
یه کمد نسبتا بزرگ با آینه قدی و دراوری همرنگ با کمد
یه تخت دو نفره با پتوی ضخیم و سفید کنار پنجره ی اتاق بود
ا.ت با هیجان از اینکه دیگه قرار نیست یه جای سرد و کثیف بخوابه خودشو روی تخت پرت کرد و با همون لباس عروسی خوابید
چون لباسی نداشت تا عوض کنه....
بچه ها ببخشید دیر شد سرم گرم درسامه((":
اسلاید دوم اتاق ا.ت
اسلاید سوم لباس عروسی جیمین
اسلاید چهارم لباس عروسی ا.ت
۶۳.۹k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.