به سفر خواهمرفت

به سفر #خواهم_رفت
کلماتی که ز لبهای چو #گل خندانت
آمد و #قلب مرا سخت آزرد
قلب #من در #تپش است
لحظه ای مات شدم
#لحظه_تلخ_وداع هرگز از یاد نرفت
من تو را میبینم
با لبانی #خندان
چمدانی در #دست
#کوله باری بر پشت
من ولی در #سینه دارم آهی #سوزان
#اشک من چون #باران و دو دستم لرزان
تو به #آیینه خود مینگری
#من دو چشمم #خیره
خیره بر #جاده ای
که قرار است تو #فردا بروی
و سرانجام تو را با خود برد
من فقط دست تکان میدادم
غرق #اندیشه که من
#تا_ابد از تو #جدا خواهم بود

_

پ.ن:باز هم از ارشیو قدیمی دفتر شعر و بازتر هم اسم شاعر رو نمیدونم،اگر میدونید لطفا بگین که اسمشون ذکر بشه زیر شعرشون :)
دیدگاه ها (۱)

من دلم برای آن شب قشنگمن دلم برای جاده ای که عاشقانه بودآن س...

در من غزلی اینک دنبال #تو می گردد!ای آنکه تو را دیدن #انگیزه...

پرده ی توری #برفجلو پنجره آویخته است .#مرد ، با #خاطره ی عشق...

آتش گرفتم گم شدم چون #دودآتش گرفتم تا دلت آسود#تو می روی اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط