آتش گرفتم گم شدم چون دود

آتش گرفتم گم شدم چون #دود
آتش گرفتم تا دلت آسود

#تو می روی اما نمی مانی
مثل عبور روشن یک #رود

آن روزهای خوب پژمردند
آن ماه های #مهربان فرسود

آن فصل ها که با تو میشد #سبز
آن سال ها که #با_تو میشد بود

#تکلیف چشمانم مشخص بود
هر چه که #چشمان_تو می فرمود

اما در اندوهم نباریدی
حتی برای فرصتی محدود

در سال های دور #آینده
در این خیابانهای نامحدود

میبینی ام با خویش می گویی
هی! او یکی از #عاشقانم بود...

.
پ.ن 1:با دلی که بی دلیل گرفته و حساس و‌ بهونه گیر شده چه میشه کرد؟؟؟
.

پ.ن 2:اسم شاعر رو نمیدونم،بعد سالها،وقت آشپزی،بی هوا توی ذهنم اومد و از آرشیو دفتر شعرهایی که سال ۱۳۸۱مینوشتم آوردمش،گفتم شاید شمام مث من خیلی خوشتون بیاد ازش :)
دیدگاه ها (۶)

پرده ی توری #برفجلو پنجره آویخته است .#مرد ، با #خاطره ی عشق...

به سفر #خواهم_رفتکلماتی که ز لبهای چو #گل خندانتآمد و #قلب ...

#خسته#خودخواهبی شکیباز این #جهان فقط همین ها را برایم باقی گ...

#یه_روزی_میاد که دیگه دلت برام نریزهکه یادت نیاد #تولد من چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط