رمان مافیاهای جذاب من ✸
رمان مافیاهای جذاب من ✸
# پارت ۹
بعد خوردن صبحونه زنگ خونه رو زدن رفتم وا کنم کسی نبود وقتی درو وا کردم با ضربهای به سرم خورد سرم سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم .........
ویو جیمین : رسیدم به خونه ا.ت در رو زدم ول یکسی در رو وا نکرد در رو شکوندم که با قطرههای خون مواجه شدم متوجه شدم که اون کارمیلای ه.ر.زه ا.ت رو دزدیده .......
سریع به سمت پایگاه حرکت کردم وارد پایگاه زیر زمینی شدم سریع رفتم به سمت اتاق دوربینا من یه مافیا بودم پس باید همه جای شهر دوربین میزاشتم دوربین های کوچیک مخفی که حتی به فکر جن هم نمیرسه سریع به هکرم گفتم .....
جیمین : سوهو سریع دوربین های نزدیکخونه .... ( آدرس خونهی ا.ت رو داد) رو برام پیدا کن ( نویسنده : بلهههه سوهو دوست پسر تینا یه مافیا و یه هکر حرفعی هستش )
سوهو : باش حتما همین الان ...... عه اینکه ا.ت
جیمین : میشناسیش ؟؟
سوهو : یه جورایی .... عه اون مرده رو
ویو جیمین : اون مرد از بادیگارد های کارمیلا بود با چوبی که رو سر ا.ت زد فک نکنم ا.ت زنده بمونه به سوهو گفتم ....
جیمین : سوهو سریع از طریق پلاک ماشین جاشون رو پیدا کن
سوهو : باش ....
جیمین : لطفا یکم سریع باش
سوهو : ای کله شق وایسا حواسم رو پرت نکن ۱۰ دیقهای اوکی میشه
ویو جیمین : (منو سوهو از وقتی که مافیا شدیم همو میشناسیم و خیلی به هم نزدیکیم)
از نگرانی داشتم میمردم نکنه بلایی سر ا.ت بیا باورم نمیشه واقعا به ا.ت علاقه دارم تو این فکرا بودم که سوهو گفت ....
سوهو : جیمین پیداش کردم ....
جیمین : عالیه ... نیرو هارو جمع کن قرار بریم یه جایی ( پوزخند )
سوهو : چشم 😈
.......
☆ پرش به پایگاه کارمیلا ....
ویو ا.ت : با یه سر درد خیلی زیاد به زور چشمام رو وا کردم همه جارو تار میدیدم درست و پاهام بسته بود که یه دفعه در باز یه شخصی وارد شد و بهم گفت ......
کارمیلا : به به چه عجب پرنسس از خواب ناز بیدار شدن
ا.ت : تو کی هستی ؟ من کجام
کارمیلا : ( رو صندلی روبه روی ا.ت میشینه ) تو ... توی پایگاه منی یه جورایی گروگان منی راستش میخوام به جیمین یه درس خوب بدم پس بهتر بچه خوبی باشی تا برسه
ا.ت : ای کثافت ولم کن من برم ( جیغ و داد )
کارمیلا : هه ... واقعا ؟
ا.ت : که نباید حرف بد بزنم آره ؟ میگی چیکار کنم دروغ گفتنم حرف بدیه نه ؟ فقط حقیقت رو بهت گفتم
کارمیلا : عههه؟ الان میفهمیم
ویو ا.ت : اون ه.ر.زه اومد سمتم و یه سیلی بهم زد که یه شلاق برداش و بهم گفت ....
کارمیلا : میدونی... زیادی خوشگلی ....فک کنم هزار شلاق کافی باشه خوب گوش کن من میزنم تو میشماری اگه فقط یه عدد رو اشتباهی بگی ۱۰ تا دیگه روش میزنم ( لبخند شیطانی 😈 )
ویو ا.ت : اومد جلو نمیتونستم کاری کنم که......
( لایک فراموش نشه 🥰 )
# پارت ۹
بعد خوردن صبحونه زنگ خونه رو زدن رفتم وا کنم کسی نبود وقتی درو وا کردم با ضربهای به سرم خورد سرم سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم .........
ویو جیمین : رسیدم به خونه ا.ت در رو زدم ول یکسی در رو وا نکرد در رو شکوندم که با قطرههای خون مواجه شدم متوجه شدم که اون کارمیلای ه.ر.زه ا.ت رو دزدیده .......
سریع به سمت پایگاه حرکت کردم وارد پایگاه زیر زمینی شدم سریع رفتم به سمت اتاق دوربینا من یه مافیا بودم پس باید همه جای شهر دوربین میزاشتم دوربین های کوچیک مخفی که حتی به فکر جن هم نمیرسه سریع به هکرم گفتم .....
جیمین : سوهو سریع دوربین های نزدیکخونه .... ( آدرس خونهی ا.ت رو داد) رو برام پیدا کن ( نویسنده : بلهههه سوهو دوست پسر تینا یه مافیا و یه هکر حرفعی هستش )
سوهو : باش حتما همین الان ...... عه اینکه ا.ت
جیمین : میشناسیش ؟؟
سوهو : یه جورایی .... عه اون مرده رو
ویو جیمین : اون مرد از بادیگارد های کارمیلا بود با چوبی که رو سر ا.ت زد فک نکنم ا.ت زنده بمونه به سوهو گفتم ....
جیمین : سوهو سریع از طریق پلاک ماشین جاشون رو پیدا کن
سوهو : باش ....
جیمین : لطفا یکم سریع باش
سوهو : ای کله شق وایسا حواسم رو پرت نکن ۱۰ دیقهای اوکی میشه
ویو جیمین : (منو سوهو از وقتی که مافیا شدیم همو میشناسیم و خیلی به هم نزدیکیم)
از نگرانی داشتم میمردم نکنه بلایی سر ا.ت بیا باورم نمیشه واقعا به ا.ت علاقه دارم تو این فکرا بودم که سوهو گفت ....
سوهو : جیمین پیداش کردم ....
جیمین : عالیه ... نیرو هارو جمع کن قرار بریم یه جایی ( پوزخند )
سوهو : چشم 😈
.......
☆ پرش به پایگاه کارمیلا ....
ویو ا.ت : با یه سر درد خیلی زیاد به زور چشمام رو وا کردم همه جارو تار میدیدم درست و پاهام بسته بود که یه دفعه در باز یه شخصی وارد شد و بهم گفت ......
کارمیلا : به به چه عجب پرنسس از خواب ناز بیدار شدن
ا.ت : تو کی هستی ؟ من کجام
کارمیلا : ( رو صندلی روبه روی ا.ت میشینه ) تو ... توی پایگاه منی یه جورایی گروگان منی راستش میخوام به جیمین یه درس خوب بدم پس بهتر بچه خوبی باشی تا برسه
ا.ت : ای کثافت ولم کن من برم ( جیغ و داد )
کارمیلا : هه ... واقعا ؟
ا.ت : که نباید حرف بد بزنم آره ؟ میگی چیکار کنم دروغ گفتنم حرف بدیه نه ؟ فقط حقیقت رو بهت گفتم
کارمیلا : عههه؟ الان میفهمیم
ویو ا.ت : اون ه.ر.زه اومد سمتم و یه سیلی بهم زد که یه شلاق برداش و بهم گفت ....
کارمیلا : میدونی... زیادی خوشگلی ....فک کنم هزار شلاق کافی باشه خوب گوش کن من میزنم تو میشماری اگه فقط یه عدد رو اشتباهی بگی ۱۰ تا دیگه روش میزنم ( لبخند شیطانی 😈 )
ویو ا.ت : اومد جلو نمیتونستم کاری کنم که......
( لایک فراموش نشه 🥰 )
۵.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.