رمان مافیاهای جذاب من ✸
رمان مافیاهای جذاب من ✸
# پارت ۱۰
کارمیلا : میدونی ... زیادی خوشگلی ..... فک کنم هزار شلاق کافی باشه خوب گوش کن من میزنم تو میشماری اگه فقط یه عدد اشتباهی بگی ۱۰ تا دیگه روش میزنم ( لبخند شیطانی 😈)
ویو ا.ت : اومد جلو نمیتونستم کاری کنم که شروع کرد به زدن اگه هزار تا بزنه دیگه زنده نمیمونم همینطور که میزد میشمردم وگرنه نابود میشدم ( نویسنده : من دل ندارم داستان اینجوریه تقصیر من نیس کارمیلا بی رحمه 😁😅😂)
.......
☆ پرش زمانی به ۴۵ دیقه دیگه
ا.ت : ۹۹۶، ۹۹۷، ۹۹۸، ۹۹۹، ۱۰۰۰
ویو ا.ت : سر تا پام خونی بود ولی موقع زدن جیکمم در نمیومد
ویو کارمیلا : هر چقدر میزدم یه آی هم نمیگفت بابا این آدم نیس بدنش از آهنه ( داره حرفش رو زیادی بزرگ میکنه )
کارمیلا : تو نمیخوای از خودت صدایی بدی بیرون ؟ یه ساعت دارم میزنمت یه آی نگفتی
ا.ت : دست من نیس بدنم سر سخته 😌
کارمیلا : عهههه؟ اوکی ببینم بدنت اینم میتونه تحمل کنه ؟ ( یه کیسه نمک برمیداره )
ا.ت : امتحان کن 😎
ویو کارمیلا : با لبخندش عصبی میشدم که نمک رو رو زخماش ریختم ....
ویو ا.ت : نمک رو ریخت سخت بود تحمل این یکی ولی بازم یه آی نگفتم ....
ا.ت : دیدی نمیتونی صدام رو در بیاری ؟
کارمیلا : ببینم این یکی هم میتونی ؟؟
ویو ا.ت : یه سطل آب داغ آورد و ریخت روم بازم جون سخت بودم سعی میکردم صدام در نیاد که گفت .....
کارمیلا : تو آدم نیستی ...
ا.ت : آره من آدم نیستم ... من یه فرشتم ( یا چشمک)
ویو ا.ت : بدنم خیلی درد میکرد ولی باز نا امید نشدم میدونستم جیمین میاد دنبالم تو همین فکرا بودم که از حال رفتم ساعت نزدیکای ۳ بود که با صدای اسلحه از خواب پریدم همینجور تیر میزدن کم کم داشتم میترسیدم که در وا شد .... اون ... اون
( نویسنده : لایک و کامنت یادتون نره لطفا دنبالم کنین تا پارت بعدی بای ❤️)
# پارت ۱۰
کارمیلا : میدونی ... زیادی خوشگلی ..... فک کنم هزار شلاق کافی باشه خوب گوش کن من میزنم تو میشماری اگه فقط یه عدد اشتباهی بگی ۱۰ تا دیگه روش میزنم ( لبخند شیطانی 😈)
ویو ا.ت : اومد جلو نمیتونستم کاری کنم که شروع کرد به زدن اگه هزار تا بزنه دیگه زنده نمیمونم همینطور که میزد میشمردم وگرنه نابود میشدم ( نویسنده : من دل ندارم داستان اینجوریه تقصیر من نیس کارمیلا بی رحمه 😁😅😂)
.......
☆ پرش زمانی به ۴۵ دیقه دیگه
ا.ت : ۹۹۶، ۹۹۷، ۹۹۸، ۹۹۹، ۱۰۰۰
ویو ا.ت : سر تا پام خونی بود ولی موقع زدن جیکمم در نمیومد
ویو کارمیلا : هر چقدر میزدم یه آی هم نمیگفت بابا این آدم نیس بدنش از آهنه ( داره حرفش رو زیادی بزرگ میکنه )
کارمیلا : تو نمیخوای از خودت صدایی بدی بیرون ؟ یه ساعت دارم میزنمت یه آی نگفتی
ا.ت : دست من نیس بدنم سر سخته 😌
کارمیلا : عهههه؟ اوکی ببینم بدنت اینم میتونه تحمل کنه ؟ ( یه کیسه نمک برمیداره )
ا.ت : امتحان کن 😎
ویو کارمیلا : با لبخندش عصبی میشدم که نمک رو رو زخماش ریختم ....
ویو ا.ت : نمک رو ریخت سخت بود تحمل این یکی ولی بازم یه آی نگفتم ....
ا.ت : دیدی نمیتونی صدام رو در بیاری ؟
کارمیلا : ببینم این یکی هم میتونی ؟؟
ویو ا.ت : یه سطل آب داغ آورد و ریخت روم بازم جون سخت بودم سعی میکردم صدام در نیاد که گفت .....
کارمیلا : تو آدم نیستی ...
ا.ت : آره من آدم نیستم ... من یه فرشتم ( یا چشمک)
ویو ا.ت : بدنم خیلی درد میکرد ولی باز نا امید نشدم میدونستم جیمین میاد دنبالم تو همین فکرا بودم که از حال رفتم ساعت نزدیکای ۳ بود که با صدای اسلحه از خواب پریدم همینجور تیر میزدن کم کم داشتم میترسیدم که در وا شد .... اون ... اون
( نویسنده : لایک و کامنت یادتون نره لطفا دنبالم کنین تا پارت بعدی بای ❤️)
۳.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.