my star
پارت ۱۱
توی ۱۶ سالگیم بخاطر افسردگیم سیگار میکشیدم یا اینکه تو ی ۱۸ سالگیم ۳۰ تا آدمو کشتم کدومو هان کدومو میگفتم " عربده "
هانا : ت......تو......و.......واقعا.....آ.....آدم.....ک.....کشتی " لکنت "
کوک : آره " سرشو به یه طرف دیگه کرده "
یونا : الان اینا واقعی بودن
کوک : آره
جیمین : نه نه بگو که الکی بودن
کوک : چهار ماهم انداختم زندان تا نزدیکی اعدامم رفتم ولی با پول خرشون کردم
لی سون : من اصلا اینارو باور نمیکنم مادرت میدونست
کوک : نه به هیچ کس نگفتم همه فکر میکردن تو اتاقم خودمو حبس کردم
ته : چون میدونستیم وقتی حالش بد میشه همین کارو میکنه
نامی : امکان پذیر نیست
جین : اصلا به قیافت نمیخوره
یونگی : شما اسیب هایی که دیده رو ندیدین
هوسوک : منظورت
یونگی : پنج دهم میلی متر با فاصله از ابروش رد تیغه که سعی میکنه با چتری هاش بپوشونتش
کوک : چطوری دیدی
یونگی : از من بعید نیست
لی سون : چتری هاتو بزن کنار
کوک : اینه
لیتا : زندگی بر جنب و جوشی داشتی
جیمین : لیتا حالت خوبه
لیتا : آره فقط خیلی ذوق دارم که آدم کش دیدم عررررررررررر " ذوق "
کوک : 😐 نامجون برو اینو بستری کن
لیتا : ولی هیچ مدرکی نیست که آدم کشتی
کوک : پول تا وقتی پول هست میتونی همه کاری انجام بدی
پلیس : جناب جئون جونگکوک پیدات کردیم
کوک : میچا
میچا : من افسر پلیس شی میچام که با این کام ارتقاء مقام یافتم
ته : الان چیکار میکنی
کوک : خودمو تحویل میدم ولی شما مدرکی ندارین
پلیس : درسته رئیس ما مدرکی نداریم ( چرخیدن به سمت میچا )
کوک : بگیرینش
میچا : چ.....چی من رئیستونم باید به حرف من گوش بدین
کوک : منم افسر پلیس جئونم که همه ازم پیروی میکنند
همه : عرررررررررررررررررررررر
کوک : مرگ اون سی تا آدم دزد و قاتل و سه تا ارشادای مافیا بودن
هانا : واو چه خفن
کوک : افسر پارک تمام مدارکو برسی کردی
لیتا : بله قربان
یونا : توهم افسری
یکی از پلیسا : این دوتا افسرای مخفی ادارن
جیمین : لیتا
لیتا : داره میگه مخفی فقط پلیس میدونست
نامی : خب بهتره ماهم مخفی نشین دیگه
یونگی : من هم افسر پلیسیم و نامجون اصلا به دکتری علاقه ندارع
لی سون : هی من از همه جا بی خبرم
ته : ولی ما ور همه میشناسن شما رو نه
هانا : دیدی لیتا منم افسر پلیسم
جین : فرار کرد
کوک : چهار ...... سه ....... دو .......و
لیتا : بوم ترکید آفرین افسر جئون
نامی : آدم کشتین نچ نچ نچ
یونگی : این در شأن به افسر پلیس نیست
هوسوک : اونا نکشتنش خودش انتخاب کرد که با بمب بمیره
کوک : بابا خودت شرکتو میچرخونی من حال ندارم برم شرکت
دوهیون : افسران پارک و جئون فردا باید خودتونو به بقیه ی افسران معرفی کنین
کوک و لیتا : بله قربان
دوهیون : او شما هاهم که هستین
هانا : رئیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
لی سون : دوهیون
دوهیون :......
توی ۱۶ سالگیم بخاطر افسردگیم سیگار میکشیدم یا اینکه تو ی ۱۸ سالگیم ۳۰ تا آدمو کشتم کدومو هان کدومو میگفتم " عربده "
هانا : ت......تو......و.......واقعا.....آ.....آدم.....ک.....کشتی " لکنت "
کوک : آره " سرشو به یه طرف دیگه کرده "
یونا : الان اینا واقعی بودن
کوک : آره
جیمین : نه نه بگو که الکی بودن
کوک : چهار ماهم انداختم زندان تا نزدیکی اعدامم رفتم ولی با پول خرشون کردم
لی سون : من اصلا اینارو باور نمیکنم مادرت میدونست
کوک : نه به هیچ کس نگفتم همه فکر میکردن تو اتاقم خودمو حبس کردم
ته : چون میدونستیم وقتی حالش بد میشه همین کارو میکنه
نامی : امکان پذیر نیست
جین : اصلا به قیافت نمیخوره
یونگی : شما اسیب هایی که دیده رو ندیدین
هوسوک : منظورت
یونگی : پنج دهم میلی متر با فاصله از ابروش رد تیغه که سعی میکنه با چتری هاش بپوشونتش
کوک : چطوری دیدی
یونگی : از من بعید نیست
لی سون : چتری هاتو بزن کنار
کوک : اینه
لیتا : زندگی بر جنب و جوشی داشتی
جیمین : لیتا حالت خوبه
لیتا : آره فقط خیلی ذوق دارم که آدم کش دیدم عررررررررررر " ذوق "
کوک : 😐 نامجون برو اینو بستری کن
لیتا : ولی هیچ مدرکی نیست که آدم کشتی
کوک : پول تا وقتی پول هست میتونی همه کاری انجام بدی
پلیس : جناب جئون جونگکوک پیدات کردیم
کوک : میچا
میچا : من افسر پلیس شی میچام که با این کام ارتقاء مقام یافتم
ته : الان چیکار میکنی
کوک : خودمو تحویل میدم ولی شما مدرکی ندارین
پلیس : درسته رئیس ما مدرکی نداریم ( چرخیدن به سمت میچا )
کوک : بگیرینش
میچا : چ.....چی من رئیستونم باید به حرف من گوش بدین
کوک : منم افسر پلیس جئونم که همه ازم پیروی میکنند
همه : عرررررررررررررررررررررر
کوک : مرگ اون سی تا آدم دزد و قاتل و سه تا ارشادای مافیا بودن
هانا : واو چه خفن
کوک : افسر پارک تمام مدارکو برسی کردی
لیتا : بله قربان
یونا : توهم افسری
یکی از پلیسا : این دوتا افسرای مخفی ادارن
جیمین : لیتا
لیتا : داره میگه مخفی فقط پلیس میدونست
نامی : خب بهتره ماهم مخفی نشین دیگه
یونگی : من هم افسر پلیسیم و نامجون اصلا به دکتری علاقه ندارع
لی سون : هی من از همه جا بی خبرم
ته : ولی ما ور همه میشناسن شما رو نه
هانا : دیدی لیتا منم افسر پلیسم
جین : فرار کرد
کوک : چهار ...... سه ....... دو .......و
لیتا : بوم ترکید آفرین افسر جئون
نامی : آدم کشتین نچ نچ نچ
یونگی : این در شأن به افسر پلیس نیست
هوسوک : اونا نکشتنش خودش انتخاب کرد که با بمب بمیره
کوک : بابا خودت شرکتو میچرخونی من حال ندارم برم شرکت
دوهیون : افسران پارک و جئون فردا باید خودتونو به بقیه ی افسران معرفی کنین
کوک و لیتا : بله قربان
دوهیون : او شما هاهم که هستین
هانا : رئیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
لی سون : دوهیون
دوهیون :......
۴.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.