آبجی بزرگه به ابجی کوچکه گفت زودی یه آرزو کن
آبجی بزرگه به ابجی کوچکه گفت : زودی یه آرزو کن ،
آبجی کوچکه چشماشو بست و آرزو کرد …
آبجی بزرگه گفت : چپ یا راست ؟
آبجی کوچکه گفت : راست …
آبجی بزرگه گفت : درسته ، آرزوت برآورده میشه ، هورا … بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت !
آبجی کوچکه گفت : تو که از زیر چشم چپ ورداشتی ؟!؟!
آبجی بزرگه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره … دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت : دیدی ؟ آرزوت میخواد برآورده شه ، دیدی ؟ حالا چی آرزو کردی ؟؟؟
آبجی کوچکه گفت : آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه … دگه موهام نریزه ...
بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست ؛ آبجی کوچیکه ، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !
آبجی کوچکه چشماشو بست و آرزو کرد …
آبجی بزرگه گفت : چپ یا راست ؟
آبجی کوچکه گفت : راست …
آبجی بزرگه گفت : درسته ، آرزوت برآورده میشه ، هورا … بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت !
آبجی کوچکه گفت : تو که از زیر چشم چپ ورداشتی ؟!؟!
آبجی بزرگه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره … دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت : دیدی ؟ آرزوت میخواد برآورده شه ، دیدی ؟ حالا چی آرزو کردی ؟؟؟
آبجی کوچکه گفت : آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه … دگه موهام نریزه ...
بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست ؛ آبجی کوچیکه ، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !
- ۳.۶k
- ۲۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط