نگاهی به ساعت کرد تقریبا از سه صبح گذشته بود فلیکس بعد شنیدن حرف ...

ᴘᴀʀᴛ•⁸
نگاهی به ساعت کرد، تقریبا از سه صبح گذشته بود. فلیکس بعد شنیدن حرف های چان عذاب وجدان عجیبی به جونش افتاده بود.نگاهی به پسرک غرق در خواب کرد،از روی صندلی مشکی رنگ بلند شد و از اتاق بیرون رفت ولی وقتی میخواست در رو ببنده صدای ضعیف پسرک اون رو متوقف کرد.
"هیـ.. هیونگ"
برگشت و روی تخت نشست و مشغول نوازش کردن موهای نرم و کوتاه پسر شد. سکوت کرد تا جونگین حرفش رو بزنه.
"هان هیونگ بعد از اینکه از کافه خارج شدیم بهم گفت که باهات حرف بزنم بلکه اروم بشی..هنوزم نمیخوای ببینیشون؟"
اون نمیخواست ببینتشون؟ از خداش بود! ولی خجالت میکشید بعد حرف هایی که بهشون زده به چشم هاشون نگاه کنه. با صدای جونگین به خودش اومد.
"معلوم هست کجایی؟ پنج بار صدات زدم"
"ببین جونگی...من از خدامه برم پیش رفیقای قدیمیم..ولی بعد اون حرفایی که زدم..راستش"
جونگین بلند شد و سوییشرت فلیکس رو برداشت و پرت کرد طرفش. فلیکس با حالت گیج به سیوشرت طوسی رنگش نگاه کرد.
"بپوش بریم"
"کـ..کجا؟"
"اتاقشون دیگه"
"هی...نه من نمیام.. من نمـ.. نمیتونم"
پوفی از سرکلافگی کشید و خودش سیوشرت رو تن مرد کرد و دستش رو محکم گرفت، و اون رو به اتاق 256 یعنی اتاق اون سه نفر برد. تقه ای به در زد. فلیکس حاضر بود قسم بخوره همین که یکی از اون سه نفر درو باز کنه درجا قلبش می ایسته. ولی انگار این سه نفر دلشون نمیخواست درو باز کنن. جونگین دوباره و دوباره در زد. ولی انگار هیچکی توی اون اتاق نبود، گوشیش رو در اورد و با چان تماس گرفت. بعد سه بوق صدای اروم چان رو شنید.
"الو؟ هیونگ؟ کجایین شما، فلیکس هیونگ میخواد باهاتون صحبت کنه"
چان آه ارومی سر داد که از گوش های تیز جونگین دور نموند.
"ببین جونگین..ما الان تو اتاق نیستیم..میشه فردا بیاین؟"
با لرزشی که صدای چان داشت عادی بود شک کنه.
"چیزی شده هیونگ؟"
" نه چیزی نیست، هان بخاطر کم خونیش سر گیجه شدیدی گرفت، الان بیمارستانیم"
"بیمارستان؟!"
برگشت و با چشم های درشت شده فلیکس رو به رو شد.
"کدوم بیمارستان؟..باشه باشه الان میایم"
گوشیش رو توی جیب شلوارش گذاشت و دست هاش رو دو طرف صورت هیونگ ترسیده اش گذاشت.
"نترس بخاطر کم خونی هان رفتن..مثل اینکه سرگیجه شدیدی داشته.. فقط بیمارستانی به اسم اوتل-دیویِ¹ میشناسی؟"
با ترس تند تند سر تکون داد و به سرعت خودشون رو به پذیرش هتل رسوندن و از همونجا یک تاکسی مستقیم به بیمارستان گرفتن.
ـــــــــــــــــــــــــ
اوتل-دیویِ پاریس: (فرانسوی: Hôtel-Dieu de Paris‎؛ تلفظ فرانسوی: ​[otɛl djø də paʁi]؛ خوانده می‌شود: اوتل دیو دو پَقی) اولین و قدیمی‌ترین بیمارستان شهر پاریس[۱] و قدیمی‌ترین بیمارستان فعالِ دنیاست که در سال ۶۵۱ میلادی توسط سن لاندری تأسیس
دیدگاه ها (۹)

ᴘᴀʀᴛ•⁹با سردرد شدیدی چشم هاش رو باز کرد ولی توی اتاقی بیدار ...

ᴘᴀʀᴛ•¹⁰پله ها رو یکی یکی بالا رفت، میتونست از آسانسور کمک بگ...

ᴘᴀʀᴛ•⁷"تو الان جدیی؟" سری تکون داد و نگاهشو به آسمون دوخت. "...

ᴘᴀʀᴛ•⁶تقریبا از نیمه شب گذشته بود و هنوز این چهار نفر توی کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط