جئون بالرینا
جئون بالرینا
#پارت۳
بود .از دانشگاه خارج شدم و به راهم ادامه دادم که یه نفر نظرم رو جلب کرد ،یه پسر با مو های مشکی و قد بلند بود . از کنارم رد شد و رفت داخل دانشگاه ...یه جورایی احساس میکنم عاشقش شدم ...
"ویو به چند روز بعد"
امروز اولین روز دانشگاه بود و وارد کلاس شدم .فقط چند نفر توی کلاس بودن انگاری زود اومده بودم ؛بعد از چند دقیقه همه اومدن و کلاس تقریبا پر بود که یهو همون پسره که چند روز دیده بودمش با چند نفر پسر و دختره دیگه وارد کلاس شدن و روبه روی ردیف ما نشستن ،که حرف های یکی از دختر نظرم رو جلب کرد:
جیان:میگم تهیونگ بازم قراره باله رو ادامه بدی؟(نکته:با اون چند تا پسره و دختر بعدا آشنا میشیم و باید بگم که اونا بچه های دوست های خانواده ی تهیونگ هستن)
جونگکوک:*اسمش تهیونگ! *
تهیونگ: اره ،قراره توی باشگاه باله دوباره تدریس کنم
جیان:حتما قراره سخت باشه
تهیونگ: من به اینجور شرایط عادت کردم
جیان:اوهوم ....
که استاد وارد کلاس شدو کلاس شروع شد
"ویو به چند ساعت بعد"
کلاس تموم شد و از کلاس خارج شدم ،توی راه داشتم راجب اون پسره فکر میکردم که تپ تپ قلبم رو احساس کردم .میدونستم آخرش این عشق من به اون کار دستم میده کا داد !تصمیم گرفتم برم منم توی باشگاه باله ثبت نام کنم که اتفاقی اون پسره رو دیدم ،که داشت وارد یه جایی شد .به تابلوی اون نگاه کردم که دیدم روش به انگلیسی نوشته بالرینا ؛
جونگکوک:باشگاه باله ؟واقعا خر شانسم هاااا
وارد باشگاه شدم و به سمت اونجایی رفتم که ثبت نام میکردن و داشتم به اون پسره تهیونگ نگاه میکردم که مدیر اونجا گفت:
۰۰۰:کاری داشتین ؟
اولش کمی هول شدم ولی بعدش گفتم :
جونگکوک:اومده بودم برا ثبت نام در کلاس باله
۰۰۰:که اینطور یه لحظه صبر کنید
که نگاه های تهیونگ رو روم احساس کردم و به سمتش برگشتم .اولش یه نگاه سنگین به صورتم انداخت و بعدشم لز سر تا پای استایلم نگاهی کرد و به سمت مدیر اونجا برگشت :
۰۰۰:خب شما اسمتون رو بگید
جونگکوک:عا من ؟!
۰۰۰:بله شما ...
جونگکوک:جئون جونگکوک هستم
۰۰۰:کد ملی تون هم بگید و پول ثبت نام هم باید پرداخت کنید
جونگکوک: بفرمایید
همه چیزی که گفت رو دادم و بهش گفتم که تهیونگ گفت:
تهیونگ: خب پس تایم کلاس های من کی شد ؟
۰۰۰:بستگی به مربی شوگا داره ولی به احتمال زیاد ایشون(اشاره به جی کی)و شما کلاس هاتون توی یه تایم باشه
تهیونگ: مگه قرار نبود تنها به من درس بده
۰۰۰:ایشون گفتن خوبه که یه همکلاسی داشته باشید که حوصله اتون سر نره
تهیونگ: پس که اینطور (بر میگرده سمت جونگکوک)
که یهو برگشت سمتم و دستش رو اورد جلو و گفت:
تهیونگ: از آشنایت خوشبختم شاید همکلاسی
با ذوق شوق باهاش دست دادم و گفتم:
جونگکوک:همچینین شاید هم کلاسی
که یه نیش
ادامه درکامنت
#پارت۳
بود .از دانشگاه خارج شدم و به راهم ادامه دادم که یه نفر نظرم رو جلب کرد ،یه پسر با مو های مشکی و قد بلند بود . از کنارم رد شد و رفت داخل دانشگاه ...یه جورایی احساس میکنم عاشقش شدم ...
"ویو به چند روز بعد"
امروز اولین روز دانشگاه بود و وارد کلاس شدم .فقط چند نفر توی کلاس بودن انگاری زود اومده بودم ؛بعد از چند دقیقه همه اومدن و کلاس تقریبا پر بود که یهو همون پسره که چند روز دیده بودمش با چند نفر پسر و دختره دیگه وارد کلاس شدن و روبه روی ردیف ما نشستن ،که حرف های یکی از دختر نظرم رو جلب کرد:
جیان:میگم تهیونگ بازم قراره باله رو ادامه بدی؟(نکته:با اون چند تا پسره و دختر بعدا آشنا میشیم و باید بگم که اونا بچه های دوست های خانواده ی تهیونگ هستن)
جونگکوک:*اسمش تهیونگ! *
تهیونگ: اره ،قراره توی باشگاه باله دوباره تدریس کنم
جیان:حتما قراره سخت باشه
تهیونگ: من به اینجور شرایط عادت کردم
جیان:اوهوم ....
که استاد وارد کلاس شدو کلاس شروع شد
"ویو به چند ساعت بعد"
کلاس تموم شد و از کلاس خارج شدم ،توی راه داشتم راجب اون پسره فکر میکردم که تپ تپ قلبم رو احساس کردم .میدونستم آخرش این عشق من به اون کار دستم میده کا داد !تصمیم گرفتم برم منم توی باشگاه باله ثبت نام کنم که اتفاقی اون پسره رو دیدم ،که داشت وارد یه جایی شد .به تابلوی اون نگاه کردم که دیدم روش به انگلیسی نوشته بالرینا ؛
جونگکوک:باشگاه باله ؟واقعا خر شانسم هاااا
وارد باشگاه شدم و به سمت اونجایی رفتم که ثبت نام میکردن و داشتم به اون پسره تهیونگ نگاه میکردم که مدیر اونجا گفت:
۰۰۰:کاری داشتین ؟
اولش کمی هول شدم ولی بعدش گفتم :
جونگکوک:اومده بودم برا ثبت نام در کلاس باله
۰۰۰:که اینطور یه لحظه صبر کنید
که نگاه های تهیونگ رو روم احساس کردم و به سمتش برگشتم .اولش یه نگاه سنگین به صورتم انداخت و بعدشم لز سر تا پای استایلم نگاهی کرد و به سمت مدیر اونجا برگشت :
۰۰۰:خب شما اسمتون رو بگید
جونگکوک:عا من ؟!
۰۰۰:بله شما ...
جونگکوک:جئون جونگکوک هستم
۰۰۰:کد ملی تون هم بگید و پول ثبت نام هم باید پرداخت کنید
جونگکوک: بفرمایید
همه چیزی که گفت رو دادم و بهش گفتم که تهیونگ گفت:
تهیونگ: خب پس تایم کلاس های من کی شد ؟
۰۰۰:بستگی به مربی شوگا داره ولی به احتمال زیاد ایشون(اشاره به جی کی)و شما کلاس هاتون توی یه تایم باشه
تهیونگ: مگه قرار نبود تنها به من درس بده
۰۰۰:ایشون گفتن خوبه که یه همکلاسی داشته باشید که حوصله اتون سر نره
تهیونگ: پس که اینطور (بر میگرده سمت جونگکوک)
که یهو برگشت سمتم و دستش رو اورد جلو و گفت:
تهیونگ: از آشنایت خوشبختم شاید همکلاسی
با ذوق شوق باهاش دست دادم و گفتم:
جونگکوک:همچینین شاید هم کلاسی
که یه نیش
ادامه درکامنت
۳.۲k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.